
همهچیز دربارهی مادرم (All About My Mother) فیلمی به نویسندگی و کارگردانی پدرو آلمودوار و محصول ۱۹۹۹ اسپانیاست. «استبان (با بازی الوی آزورین)، پسر جوانی است که رؤیای نویسنده شدن در سر دارد. استبان در شب هفدهمین سالگرد تولد خود از مادرش، مانوئلا (با بازی سیسیلیا روث) قول میگیرد تا هرچه درمورد پدر نادیدهاش میداند به او بگوید؛ ولی درست در همان شب، برای او حادثهی ناگواری رخ میدهد…»
همهچیز دربارهی مادرم سرآغازی غافلگیرکننده دارد. درحالیکه – بهواسطهی عنوان فیلم – بدیهی است تصور کنیم راوی داستان، استبان خواهد بود؛ اما در حدود ۱۰ دقیقهی ابتدایی فیلم، بهطور غیرمنتظرهای تمامی معادلات بههم میریزد. همهچیز دربارهی مادرم بهجز این مقدمهی دور از انتظار، در معرفی کاراکترهایش هم عملکردی موفقیتآمیز دارد و پازل شخصیتیِ مانوئلا، هوما، آگرادو، رُزا، نینا و لولا را بهگونهای میچیند که علاوه بر به دست دادنِ شناختی کامل از آنها، بهتدریج متوجه میشویم با آدمکهایی تخت و تکبُعدی روبهرو نیستیم؛ بهعنوان مثال، خواهر رُزا (با بازی پنلوپه کروز) هرچند که بهعنوان یک فعال اجتماعی، چهرهای مثبت و شناختهشده دارد؛ از لغزش به دور نبوده و مرتکب اشتباهی جبرانناپذیر شده است…
همهچیز دربارهی مادرم فیلم دشواری است؛ ملودرامی با محوریتِ شخصیتهایی بهغایت مشکلدار (آگرادو، هوما، نینا و گل سرسبدشان: لولا!) ساختن، نقب زدن به قلب نابسامانیهای اجتماع و با وجود این، حال تماشاگر را بد نکردن؛ دشوار و دشوارتر از دشوار است! چشاندن طعم سینما به عشاق حقیقیاش آنهم از راهی چنین پرپیچوخم، چالش بزرگ آلمودوار در نویسندگی و کارگردانی همهچیز دربارهی مادرم بوده که از آن سربلند خارج شده است.
بازیهای همهچیز دربارهی مادرم همگی روان و یکدستاند که البته نقشآفرینی فارغ از اغراق و درشتنماییِ خانمها سیسیلیا روث و پنلوپه کروز، درخشانتر از دیگران، در اذهان باقی میماند. بازیگری، رکنی مهم و جداییناپذیر از سینمای آقای آلمودوار است؛ همانطور که بازیگراناش نیز بدون ایفای نقش در فیلمهای او، هرگز به چنین شهرت و موفقیتی در سطح بینالمللی نائل نمیآمدند. نمونهها یکیدوتا نیستند: آنتونیو باندراس، خاویر باردم، پنلوپه کروز و…
همهچیز دربارهی مادرم موفق شد طی هفتادودومین مراسم آکادمی، جایزهی اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان را از آنِ خودش کند. فیلم همچنین در بفتا، سزار، کن، گلدن گلوب، گویا و… حضور پرسروصدایی داشت و مورد توجه قرار گرفت. از دیگر حواشیِ قابلِ اعتنا، میتوان به گیشهی – نزدیک به – ۶۸ میلیون دلاریِ همهچیز دربارهی مادرم اشاره داشت که وقتی بدانید تنها کمتر از ۵ میلیون دلار صرف ساخت فیلم شده است، فروشاش را خیرهکننده خطاب خواهید کرد!
پدرو آلمودوار از جمله مردان سینماگری است که فیلمهای جزئینگرانهی درجهیکی دربارهی زنان میسازد. در همهچیز دربارهی مادرم نیز نظیر بازگشت (Volver محصول ۲۰۰۶) [۱] – و اغلب ساختههای بااهمیت آقای آلمودوار – شاهد ابراز وجودی پررنگ از جانب کاراکترهای مذکر نیستیم. همهچیز دربارهی مادرم یک ملودرام زنانهی گرم، دربارهی مصائب زندگی آدمهایی است که تماموکمال، باورشان میکنیم.
به عقیدهی نگارنده، همهچیز دربارهی مادرم یکی از سه ساختهی برترِ پنج دهه فیلمسازیِ پدرو آلمودوار [۲] بهحساب میآید؛ دو فیلم دیگر، با او حرف بزن (Talk To Her محصول ۲۰۰۲) [۳] و بازگشت هستند و بهمثابهی نقاط اوج کارنامهی آلمودوار. پدرو پس از کارگردانیِ شاهکارش، بازگشت حتی نتوانست به دامنهی قلههایی که پیشتر فتحشان کرده بود، صعودی دوباره داشته باشد. آثار اکرانشدهی بعدیِ او تاکنون، بهترتیب: آغوشهای گسسته (Broken Embraces محصول ۲۰۰۹)، پوستی که در آن زندگی میکنم (The Skin I Live In محصول ۲۰۱۱) و خیلی هیجانزدهام (I’m So Excited محصول ۲۰۱۳) بودهاند.
آغوشهای گسسته نه گرما و سرزندگی بازگشت را دارد و نه مثل با او حرف بزن از یک فیلمنامهی چفتوبستدار سود میبرد؛ علاوه بر این، آغوشهای گسسته نمیتواند کاراکترهایی به باورپذیریِ تکتک آدمهای همهچیز دربارهی مادرم خلق کند. بهنظرم پدرو آلمودوار با ساخت آغوشهای گسسته به دام پیچی انحرافی افتاد که ادامهی منطقیاش، سقوط آزاد در درّهی عمیقی بهنام پوستی که در آن زندگی میکنم است. پوستی که در آن زندگی میکنم لابد قرار بوده که تریلری روانشناسانه از آب دربیاید اما عنوان «تریلر سادیسمی» برازندهترش است!
با ورود پسر خلافکار و منحرف ماریلا (با بازی ماریسا پاردس)، پوستی که در آن زندگی میکنم تازه، در شرایطی راه میافتد که یکچهارم از زمان فیلم سپری شده است! خواندن خلاصهی داستان، اشتیاق دیدن فیلمی هیجانانگیز را در مخاطب بیدار میکند ولی این امید بهسرعت مبدل به یأس میشود و پوستی که در آن زندگی میکنم گامی فراتر از یک فیلم جناییِ خیلیخیلی معمولی و سطحی برنمیدارد. خیلی هیجانزدهام نیز که بیخاصیتترین ساختهی فیلمساز بود. خیلی هیجانزدهام بهجز تیتراژ، هیچ بویی از سینمای انرژیک و نبوغآمیز آلمودوار نبرده و تا به انتها تحمل کردناش، کار هر کسی نیست! با این تفاسیر، بایستی منتظر کن ۲۰۱۶ بمانیم و ببینیم آیا خولیتا (Julieta) قادر است نقطهی پایانی بر ۱۰ سال ناکامی پدرو آلمودوار بگذارد یا خیر؟
[۱]: میتوانید رجوع کنید به نقد بازگشت بهقلم نگارنده، تحت عنوان «بازی شیرین مرگ و زندگی»، منتشرشده در تاریخ پنجشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۳؛ در قالب شمارهی ۳۰ صفحهی طعم سینما.
[۲]: آلمودوار، فیلمسازی را از دههی ۱۹۷۰ و با ساخت آثار کوتاه آغاز کرد.
[۳]: میتوانید رجوع کنید به نقد با او حرف بزن بهقلم نگارنده، تحت عنوان «تا دیر نشده، با او حرف بزن مارکو!»، منتشرشده در تاریخ جمعه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۳؛ در سایت نشریهی فرهنگی هنری آدمبرفیها.