از عباس کیارستمی متنفرم

, , ارسال دیدگاه

 

خب عالیجناب، بنده کارم را انجام دادم. چرا سهم من را نمی‌دهی؟ چرا گوشی را برنمی‌داری؟ چرا تلفن‌ات روی فکس نمی‌رود؟ ایمیل هم که هیچی! آمدم در خانه یادداشت هم که گذاشتم. چرا خودت را این قدر لوس می‌کنی؟ بابا می‌دانم خیلی گرفتاری، ولی بالاخره ما با هم قول و قراری داشتیم. قرار بود من از این مزخرفاتی تو که به اسم مرحومان مغفور آقایان حافظ جنت‌مکان و سعدی علیه‌الرحمه بیرون داده‌ای دفاع کنم و تو هم ۵/۲ درصد فروش را به من بدهی. هنوز که البته زیرش نزده‌ای، اما چرا فرار می کنی؟ چرا رو نشان نمی‌دهی؟ بابا ما هم گرفتاریم، خرج داریم. از قیمت‌ها خبر داری؟ می‌دانی تورم چند در صد شده؟ اصلاً چند سال است به بقالی‌های چیذر نرفته‌ای؟ هی جناب، با توأم! حواست هست؟ کلی آبرو گرو گذاشتم؛ خودباخته و مرعوبم گفتند. جای شکرش باقی‌ست که نفهمیده بودند فقط مزدورم.

این کتاب‌ها هم که خوب فروخته (خودمانیم، این‌ها هم اسمش کتاب است؟) توی یکی از مجله‌ها یا روزنامه‌ها دیدم که جزو کتاب‌های پرفروش هفته بوده و به چاپ هجدهم رسیده. چی؟ هجدهم نبوده؟ خب حالا چهارده، دوازدهم، هر چی. من که آمارت را می‌روم از ناشرت می‌گیرم. رفیق خودم است. از حلقومت بیرون می‌کشم. خیال کردی؟ حیف کاغذی که هدر دادی. خب اگر هم می‌خواستی بگویی همه‌فن‌حریف هستی، می دادی آن‌ها را توی یک صفحه روزنامه چاپ می‌کردند و خلاص.  بگذریم، من که مفتش و عضو هیأت بررسی میزان مصرف کاغذ نیستم، ضمن این‌که هرچه کاغذش بیش‌تر، قیمتش بیش‌تر و پورسانت من هم بیش‌تر. خب بکش آن چک لعنتی را لامصب! چندهزارتا تیراژ ضرب در تعداد چاپ‌ها، ضرب در درصد حق «مؤلف» می‌شود چند میلیون تومان؟ آمارت را دارم؛ خیال کردی؟ رد کن بیاد.

نکند هنوز هم در شوک رد شدن «شیرین» توی کن هستی. حق‌ات است. حتماً حق پیِر و ژان و کلود را هم ندادی که این بلا را سرت آوردند. خوب شد. دلم خنک شد. فکر کردی آن‌ها هم مثل من خام و احمق هستند که حق‌شان را بخوری و بگذارند قسر در بروی؟ هی دوربین را می گذاری روی سه‌پایه چند تکه چوب را می‌اندازی روی آب یا چندتا مرغابی را ول می کنی جلوی دوربین و اسمش را می‌گذاری فیلم؟ اصلاً اگر آب و چوب نبود تو فیلم‌ساز می‌شدی؟ اگر مرغابی نبود؟ اگر رهگذر نبود؟ اگر آدم‌های ساده خوش‌خیال نبودند؟ اصلاً  اگر برف نبود تو عکاس می‌شدی؟ اگر جاده و تپه نبود، اگر درخت نبود، اگر سگ و کلاغ نبود تو عکاس می‌شدی؟ اگر ابر و علف و گیاه نبود… هی مجانی می‌روی خارج لی‌لی به لالایت می گذارند، باهات مصاحبه می کنند، لوس‌ات می کنند. هیچ معلوم هست تا حالا چندتا گذرنامه عوض کرده‌ای؟ هی می‌روی قراردادهای چند میلیون دلاری می‌بندی. این قرارداد آخری چه‌قدر بود؟ ضرب‌در دلار ۹۳۵ تومان ببین چه‌قدر می‌شود. تازه آن هفته دلار بالاتر هم بود؛ این هفته یک کم شل کرده و پایین کشیده.  بکش آن چک لعنتی را لامصب! این پول‌ها را می خواهی با خودت به گور ببری؟ مال دنیا به کسی وفا نکرده که به تو وفا کند. پول‌هایی را که توی بانک‌های خارج گذاشته‌ای یا نمی‌دانم توی دامداری و جوجه‌کشی سرمایه‌گذاری کرده‌ای، دستت که از دنیا کوتاه بشود (زبانم لال، پس از این‌که حق من را دادی) همین دوتا پسر دسته‌گل‌ات می‌خورند و یک لیوان آب هم رویش. اقلاً حق مردم را بده تا بعداً پشت سرت ناله و نفرین نباشد. چند هفته پیش که یک شیرپاک‌خورده شایع کرده بود فلانی به رحمت ایزدی پیوست، آه از نهادم برآمد که بعداً من چه جوری حقم را از احمد و بهمن بگیرم؟ چی به‌شان بگویم؟ چه جوری ثابت کنم؟ بابت این چیزها که آدم قرارداد نمی‌بندد. جنجال هم که نمی‌شود کرد؛ آبروی آدم می‌رود. بعد که خبر تکذیب شد، نفس راحتی کشیدم، ولی باز هم ازت خبری نشد. شاید مثل دوستعلی‌خان که بر اثر اصابت ساچمه‌ها به آن‌جایش دست امضاکننده‌اش از حرکت افتاده بود، تو هم از ضربه «شیرین» همان جوری شده‌ای. نکند چون هی از خارج برایت مهمان می‌آید یابو برت داشته و فکر کردی خبری است. کوفتت بشود.

بکش آن چک لعنتی را لامصب! فقط در وجه حامل بکش. نمی‌خواهم اسمم روی آن چک باشد. می‌دانم که چک مدت‌دار می‌کشی. عیبی ندارد. توی بازار خرجش می‌کنم. باید بدهم بابت بدهی ساختمان‌های بالای یوسف‌آباد. آخرهای کار است. قرار است آن بیست تا آپارتمان ما را همین امسال تحویل بدهند. اگر مشتری آشنا داشتی معرفی کن، مایه‌کاری باهاش حساب می کنم. خب ما هم خرج داریم دیگر.  باید به فکر پیری هم بود. تازه مظنه مسکن را که خبر داری. خودت هم که دستت توی کار است.

خلاصه زودتر کار ما را راه بینداز که وقت ندارم. خیال کردی می‌توانی حق ما را بالا بکشی؟ باقی‌مانده آبرویت را هم می‌برم. من که مثل سید «گوزن‌ها» اهل چاقوی دسته‌سفید کار زنجان نیستم؛ یعنی دل و جگرش را ندارم، اما قضیه دختر «گارمون‌زنه» را رو می‌کنم. حالا خود دانی.

 

ارسال دیدگاه

(*) لازم، ایمیل شما منتشر نخواهد شد