شک ندارم که مشکل از سن و سال است که دیگر مثل چند سال قبل توان نوشتن یک متن احساسی را ندارم یا دستکم متنی احساسی به مناسبت بهار بهسختی به ذهنم میرسد. احتمال میدهم که اینجور احساسها هم مثل بسیاری از ویژگیهای انسانی ماهیت پریودیک دارند و گاهی وارد فاز نهفتگی میشوند و احتمالاً بعداً به دلیلی یا مناسبتی برمیگردند. من عاقلتر از قبل نشدهام و رفتارهای عاقلانهتری از خودم صادر نمیکنم (همسرم مهمترین شاهد این وضعیت است؛ او همچنان بابت رفتارهای هیجانی و کودکانهام حرص میخورد) اما خیلی کمتر از قبل نوستالژیباز هستم و بهسختی گرفتار احساسات رقیقه میشوم. حالا علاقهی کمرنگ سابق (بخوانید: کمعلاقهگی) به ملودرام و کمدیرمانتیک را هم بهکل از دست دادهام و اصلاً نمیتوانم قصهی عاشقانهای را که رمز و رازی یا نیرنگی یا یک بامبولی در آن نباشد باور کنم چه رسد که تماشا. دستبالا چنین فیلمهایی را اگر رها نکنم با فستفوروارد (دور تند) جلو میزنم که به کارگردانش بیحرمتی نکرده باشم.
اما بهارهای نوجوانی و سرجوانی… چند روز مانده به عید، مجله «فیلم» ویژه نوروز از راه میرسید و دو سه ویژهنامه نوروزی دیگر هم خودم از کیوسک میخریدم و هنوز بهار نیامده میبلعیدمشان. جذابترین بخش مجلهها برای من بهاریهها و نوشتههای دلی و احساسی بودند و انصافاً هم خواندن نوشتههای بزرگانی مثل احمدرضا احمدی و پرویز دوایی و آیدین آغداشلو و… بهخصوص در مجله «فیلم» حال خوش وصفناپذیری داشت (و حسرت بزرگم همیشه این بود که چرا خود هوشنگ گلمکانی که بعداً فهمیدم دست بر قضا آدمی بهشدت احساساتی و خاطرهباز است برای مجله خودش بهاریه نمینویسد). حالا میفهمم که بهاریه نوشتن و از عشق و دلتنگی گفتن در سن و سال آن بزرگان چه کار دشوار و بزرگی است چون همین حالا در نصف سنوسال آنها به یائسگی مغزی رسیدهام و بسی عبوستر از قبل شدهام و اگر به پیری برسم (خودم منطقاً احتمالش را نمیدهم) تجسمی محض از یک تلخی ناجور خواهم بود.
«آدمبرفیها» از معدود داراییهای معنوی من و البته از معدود داراییهای من به معنای عام کلمه است. هفتهشت سال است که سرپاست و به شکلی غریزی به راه خودش ادامه میدهد؛ غریزی از این رو که برخلاف دو سه سال آغازین (که انگیزهام بیش از این روزها بود و امیدم به معرفت دوستان نیز) کمترین تلاشی برای آن به خرج نمیدهم و راستش کسی هم دور و برم نیست که برای این منظور کمکم کند. جادوی بزرگ آدمبرفیها این است که نویسندگانش را دعوت به همکاری نمیکند و هر سال چند جوان پرانرژی و خوشذوق به آن میپیوندند و البته تعدادی از نویسندگان قبلی، بیخبر میگذارند و میروند! بهتجربه قاعدهای را برای این سایت کشف کردهام: هر کس تا زمانی که مطلبش در نشریات کاغذی منتشر نشود برای آدمبرفیها مینویسد و به محض گذشتن خر از پل یا پل از خر، معذور و غایب میشود. عیبی هم ندارد. این ذات زندگی است و هیچکس از این قاعده تخطی نمیتواند بکند یا لااقل هنوز آدمی وسیعالقلب و بلندنظر نیافتهام که اهمیت یک کار غیرانتفاعی فرهنگی را درک کند و مهمتر از آن باور کند که میتوان هم در نشریات حرفهای نوشت و هم یک پایگاه مهم فرهنگی را در فضای اینترنت به رونقی چشمگیر و کمنظیر رساند. به همین دلیل است که ما در ایران کسانی چون مؤسسان ایبِی، گوگل و فیسبوک و… نداریم. با تمام وجود باور دارم که هدف اولیهی نوابغی مثل زاکربرگ و… انتفاع و پولسازی نبوده است. یک قانون دلانگیز در طبیعت وجود دارد: اگر بداعتی را با تمام وجود به سرانجام برسانی، سودش هم در پیاش خواهد آمد اما اگر صرفاً برای سودجویی دست به کاری بزنی، سرآخر دستخالی خواهد ماند.
بهرغم همهی حرفهای بالا، آدمبرفیها یک دِین اساسی به نوروز و هنگامهی سال نوی ایرانیان دارد. جز اینکه نخستین بار آدمبرفیها در نوروز ۱۳۸۷ رونمایی شد و اساساً شروع کار این سایت با تحویل سال و آغاز بهار بود، نوروز تنها مقطعی از سال است که بعضی از دوستان و همکاران آدمبرفیها در سالهای گذشته، دیداری تازه میکنند و به لطف همین گردهمآیی مجازی سالانه توانستهایم سنت انتشار ویژهنامهی نوروزی را همچنان پابرجا بداریم. جذابترین بخش این ویژهنامه انتخاب سالانهی منتقدان و نویسندگان و همکاران آدمبرفیهاست از بهترین فیلمهایی که در سال گذشته دیدهاند. و در کنار آن مرور فیلمهای توجهبرانگیز و مطرح سال در قالبی فشرده که در ضمن، یک جور بسته پیشنهاد نوروزی برای سینمادوستان هم است. و البته سنت بهاریهنویسی که با همه فراز و فرودهایش همچنان حفظ شده و پنهان نمیکنم که این رویکرد دلنشین را وامدار بهاریههای مجله «فیلم» هستیم و از آن دوستان الگو گرفتهایم (و چهبسا آنها از دیگران).
روزگار استیتوسنویسی و استیتوسخوانی (این از اولی بدتر است) چندان نخواهد پایید. شبکههای مجازی کارکرد درست خودشان را پیدا خواهند کرد و بازگشت به مطلبخوانی (به جای استیتوسخوانی!) چشمانداز فردایی نه چندان دور خواهد بود. بالاخره درصدی از نوجوانها و جوانها به خودشان خواهند آمد و نتایج عقبافتادگی ذهنیشان به دلیل دوری از مطالعه را لمس خواهند کرد. اولویت خوانش دقیقاً باید عکس چیزی باشد که امروز هست: کتابخوانی، مقالهخوانی، اینترنتگردی، استیتوسخوانی، مسجبازی.
اما:
همین حالا ما یهویی با یه دنیا عشق $/الکی مثلن خیلی عاشق انسان ها هستیم/// رسیدنه عیدو بهتون تبریک می گیم و ا میدواریم مطالبه توویه سایته مار و بخونین و راجبه مطالب کامنت بدین و از خوندن شون به سطوح نیآین @$&##><>PKJJN>M*KIK*Hi I’m using this app@@&^&)(&&)C {{}|-:@