(عکس: افشین اشراقی)
جهانِ داستان و داستاننویس
سیدحسین میرکاظمی متولّد ۱۳۲۱، مؤسسِ «کانون نویسندگان و شاعران گرگان» و مؤلفِ سی عنوان کتاب است؛ تعدادی از آثارش تا کنون به زبانهای دیگر ترجمه و تعدادی هم برگزیدهی جشنوارهها شدهاند (رمان «یُورت» او در سال ۱۳۷۲ جایزهی مجلهی گردون را به عنوان بهترین رمان سال ایران از آنِ خود کرد). میرکاظمی پس از پنج دهه فعالیتِ بیوقفه، همچنان، مجدّانه پژوهش میکند و مینویسد. داستانِ گلستان شاملِ هفت داستانِ کوتاه است و به همت او گردآوری شده؛ نیز مقدمهای هم برایش نگاشته و یکی از داستانهای کتاب، بهقلم اوست. به بهانهی انتشارِ این کتاب، مصاحبهی کتبیِ کوتاهی با او انجام دادیم. این کتاب محملِ مناسبی برای طرحِ مسائلِ فرامتنیست، از این رو ابتدا گریزی به اوضاع نویسندگی و نشر در استان گلستان زدیم و سپس، سراغِ داستانِ گلستان رفتیم.
با یک سوالِ کلی شروع کنیم. پیشتر اشاره کردید که اغلب داستانهایِ کتاب از پاورقیِ نشریات انتخاب شدهاند. به نظر میرسد که پاورقینویسی، دیگر آن حلاوت و حرارت گذشته را در استانِ گلستان ندارد، ضمن اینکه بهندرت پیش آمده که پاورقینویسان، نگاهِ جدی به نویسندگی داشته باشند و آن را (در همان قالب یا با هدفِ نگاشتن کتاب) ادامه دهند؛ چرا؟
این نبوده است که داستانهای نسل اولِ داستاننویسیِ استانِ گلستان، از پاورقی مجلهها انتخاب شده باشد. پیشاپیش گفته شود پاورقینویسی صد البته، مشق بسیار خوبی برای نویسندگی و نویسنده شدن است و بهشکلی میتوان اشاره کرد، پاورقینویسی، فنداسیونِ نویسندگیست؛ بنابراین نباید بهای کمی به آن داد. اغلب نویسندگانِ نامدار، کار نویسندگی را با مطبوعات شروع کردهاند و گزارشهای ادبی و غیره خود را در مطبوعات به چاپ رسانده اند. در این صورت مطبوعات در عرصهی داستاننویسی با نام جا افتاده و مشهور پاورقینویسی، جایگاه پر اهمیتی در ارتقای نو قلمان و یا معرفی نویسنده و جذب مخاطبان دارد.
باری! اگر در مقدمهام بر کتاب «داستانِ گلستان» نوشتهام آثار نسل اول که در زمینههای مسایل روانی، اجتماعی، خانوادگی و عشقی و بیوگرافی به شیوهی نگارش ادبیات داستانی، داستان نوشتهاند؛ از نظر ادبیّت داستانی، نموداری از عامخوانی و در زمره پاورقینویسی، تلقی کردهام.
به نظر شما چرا در ایران (و خاصه گلستان) در حوزهی ادبیاتِ داستانی، چندان که باید، تنوعِ ژنریک نداریم؟
تنوع ژانر، خود نشانهی سرزندگی است، و مهم همین تنوع و گوناگونیست. در عرصهی ادبیات داستانی ایران، مکتبهای رمانتیسم، ناتورالیسم، رئالیسم، سوررئالیسم، مدرنیسم و پسامدرنیسم توسط نویسندگان معاصر ایران با درونمایههای امور خانوادگی و عشقی، اجتماعی، انقلابی، پلیسی و جنایی، تاریخی، سمبلیک و فلسفی و بومی و اقلیمی محتوا شدهاند. و نیز در شکل دیگر قصهنویسی، نمایشنامهنویسی با ویژگیهای صناعات روایت خواستهاند از عهدهی بازتاب واقعیتهای موجود در عرصه تکامل ادبی برآیند و آینهی تمامنمای جامعه ایرانی باشند. بهویژه اینکه داستانکها و داستانهای کوتاه به علت پیوندهای ذاتی با شعر غنایی، به سوی ایجاز و آهنگین شدن، رقم خوردهاند.
در عرصهی پویشِ داستاننویسیِ استان گلستان، با حاصل نویسندگانی که در قلمرو داستانک، داستان کوتاه و رمان و نمایشنامهنویسی، و مراجعه به آثارشان، با انواع ژانر با محتوای گوناگون روبهرو هستیم. حال اگر این مورد چشمگیر نشده، یادمان باشد و این را در جای دیگر هم اشاره کردهام، هر چه هست داستاننویسی گلستان، سمتوسو به رئالیسم و فرمالیسم بیهوده و مالیخولیایی ندارد و تهی از بار ذهنی نیست. نویسندگان نسل معاصر استان گلستان بر اساس صناعت داستانی جدید و آشنایی با شیوههای داستاننویسی و تئوریهای ادبی، فرصتهای پیش رو را با خلق آثار داستان امروز گلستان دنبالهگیری میکنند. این نکتهی مهم هم در خور اهمیت است و آن اینکه داستاننویسی استان گلستان هنوز راه درازی را در پیش دارد.
جدا از نویسندگی و پژوهش، تا کنون نویسندگانِ بسیاری را هم تربیت کردهاید؛ نسلِ جوانِ گلستان را چهگونه میبینید؟ به نظرتان استعداد و انگیزهی کافی و امیدوارکننده در آنان وجود دارد؟
پیشاپیش انگشت روی نکتهی روشنی میگذارم. نمیتوان ادعا کرد که با تشکیل کلاس و گردآوری جمعی، نویسنده یا نویسندگانی را تربیت کرد. نویسنده شدن تربیتپذیر نیست. باری! اگر در کانون نویسندگان و شاعران گرگان، در جمع داستاننویسان حاضر میشدم، به نو قلمان درست نوشتن را یادآوری میکردم. به عبارت دیگر در زمینهی درست نوشتن و بهتر نوشتن چراغ راه میشدم، فقط همین. این کار را نمیتوان تربیت نویسندگان نام داد. شکی نیست نو قلمان و داستاننویسانی را که خدمتشان هستم، لاجرم از استعدادی برخوردارند و بیانگیزه نیستند، چرا که سفیدی کاغذ به آنها میگوید مرا بنویس! و سفیدی کاغذ را داستان مینویسند. این نشانهی انگیزه است.
باری! درس نویسندگی خلّاق، دغدغهی نوشتن بیامان و پایانناپذیر میخواهد. راستش افراد زیادی به من مراجعه میکنند. کارشان را مشتاقانه میبینم و میخوانم. امّا دریغ و صد دریغ کمتر کسی را یافتهام که دغدغهی نوشتن داشته باشد. هنوز چشم به راه کسانی هستم که دغدغهی نوشتن داشته باشند حتی تنها یک نفر از بیشماری دغدغه نداشتنها، فزونتر است. در این صورت شادمانی خود را پنهان نخواهم کرد.
برسیم به کتاب. گردآوری و نگارش داستانِ گلستان متأثر از دغدغه(ها)ی خودتان بود یا به پیشنهادِ انتشاراتِ بهنگار؟ از همکاری با بهنگار بگویید.
انگار در برنامهی انتشارات بهنگار است که دائرهالمعارفی از داستاننویسی ایران را چاپ و نشر کند. این مهم با چاپ مجموعههای داستانیِ استان به استان ایران، گویا عملی خواهد شد. استان گلستان هم یکی از این استانهاست. مورد استان گلستان را، شاعر و نویسندهی معاصر کاظم سادات اشکوری از جانب انتشارات بهنگار برای این قلم طرح کردند و سپس مدیریت انتشارات، پیشنهاد تدوین چنین مجموعهای را فرمودند. به هر حال مجموعهی داستان گلستان در هفت طیف از داستاننویسان گرد شدهاند. صد البته دیگر داستاننویسان با استعداد و با کارهای چاپ شده و در خور، حضور دارند که در مجموعهی این هفت طیف قرار میگیرند. عمده این است که داستاننویس استان گلستان در صناعت داستان، ساختمان، فرم و تکنیک انسجام و مسیر سالمی را رو به آینده دارد. این نکته هم گفتنی است در نشر این نوع کارهای خطیر، میخواهد انتشارات بهنگار یا دیگری باشد، مساله تعهد به توافق (منظور کدام داستان باشد و نباشد و صداقت نسبت به آثار یک مجموعه تصویب شده از سوی ناشر و نویسنده) را در چاپ برای ناشر ملاک میدانم. هرگونه خامدستی در حذف، وجاهت اخلاق فرهنگی را مخدوش میکند و حرکت غیر فرهنگی و عاری از فرهیختگی است.
به نظرتان مشابهتِ عنوانِ کتاب، با گلستانِ سعدی برای خریداران گمراه کننده نیست؟ شاید برخی از آنها تصور کنند داستانِ گلستان شرح و تفسیریست بر کتابِ شیخِ اجل.
گلستانِ سعدی، با نام مشهور و شناخته شدهی حکایات یا حکایتهای سعدی همراه است. بهویژه اینکه روی جلد نیامده گزیدهای از گلستان سعدی، بهجا نوشته شده داستان ایران نه حکایتهای ایران. پاراگراف پشت جلد هم توضیح لازم دارد. اینها همه گواهی است که داستان گلستان، نمیتواند شرح و تفسیری از کتاب شیخ اجل باشد.
دربارهی گزینشِ نویسندگان و داستانهایشان بگویید. برای گردآوری، به منابعِ خاصی رجوع کردید یا با توجه به شناختی که از گذشته داشتید آنها را برگزیدید؟
بلاشک، هم رجوع به منابع و دیدارهای حضوری مطرح بوده و هم فراخوان شفاهی و گوشبهگوش صورت گرفته است. این را هم اعتراف کنم در مجالی شاید بعضی از داستاننویسانِ گلستانی از فراخوان مطلع نشده باشند. حرمت و تواناییِ داستاننویسیِ این گرامیها، همواره محفوظ.
برخی معتقدند که در استانِ گلستان، به دلیل تعدد اقوام و در همآمیختگیِ فرهنگهای گوناگون، بهطور کلی نمیتوان سبکِ ادبیِ مشخص و با هویتی را جستوجو کرد. اما مقدمهای که در کتاب نوشتید خلاف این را میگوید.
منظور این است که به حیث مهاجرپذیری، استان گلستان نوعی موزهی مردمشناسی از مردمِ استانِ سیستانوبلوچستان، مازندران، سمنان، خراسان، آذربایجان شرقی و افغانستان است. از این رهگذر خارج از انتظار نخواهد بود که ادبیات داستانی مهاجران در استان گلستان پدید آید. و در واقع چنین ظهوری بهشکلی تکمیلکننده و پویاییِ هستیِ ادبیاتِ داستانیِ استان گلستان است. راه دراز داستاننویسیِ استان گلستان با چنین هویت و تنوعِ شکلی و محتوایی، معنای ویژهای را در ادبیات داستانی ایران پیدا خواهد کرد. باید منتظر آینده بود تا سبکِ ادبیِ هویتداری توسط نویسندگان استان گلستان اعم از بومی و مهاجران در قالب آثاری پدید آید و از آن منظر قضاوت و تحلیلی میسر میشود.
کما را برای همین مجموعه نوشتید یا پیش از ایدهی انتشارِ کتاب، آن را نوشته بودید؟
جواب ساده این است که داستانِ کما، که بر مدار تلفیق دو جهان رویاهای بشری، جهان روایت داستان و جهان و روایت افسانه نوشته شده، پیش از انتشار مجموعهی داستان گلستان، آماده بوده.
حرف آخر.
حرف آخر را دربارهی جهان داستان و داستاننویس میگویم. در جهان داستان، نویسندهی معلوم و نامونشاندار، عاملِ آفرینش است. نویسندهی جهان داستان همه چیز را در خیالاش عاشق است و معشوق. خیالاتاش مملو از انواع ادبیاند و از آنِ خودش است. سعی دارد خودش را تمام ببیند. در خیالاش غمگین و صبور است و خودگوی خودش هست. از خود مراقبههای عاشقانه میکند، در خیالاش از خود میپرسد معنای مهمی در زندگیاش هست؟ انگار در این موقعیت دو جسم دارد: جسم مادی و جسم اثیری. ارواح خلّاق میتوانند جسم اثیریاش را بشکنند بدون اینکه به جسم مادیاش آسیبی وارد آید. همواره در حال شکستن جسم اثیریاش هست. با ارواح خلّاق با صدای عادی نمیتواند مکالمه کند. با نشانهها و نمادها ارتباط زبانی پیدا میکند. در همه حال در او حسِ نگرانی و اضطراب وجود دارد. در خیالاش همیشه به دنبال کشف عشق است. همواره در خیالاش به در خانهی عشق میکوبد تا آن ناب، آن غایبش را بیابد. مییابد و نمییابد. در خیالاش خودش را فرا میخواند و به عشق میگوید سخت شو! ای سختی! تا آباد و خرّم شوم. همواره بین دو نمود هست: سبز و آبی، طبیعت و آسمان و اندر کشف خویشتن است. در خیالاش وصف میکند، نشان میدهد و در این ترکیب چهقدر بیحیرت و آسوده به خود میگوید من Nobody ام، و هیچکسام.
این را هم بگویم جهان داستان، پیآمد جهان افسانه است که بر واقعیت حادثه همراه با چاشنی خیال تاکید دارد و بیجهت نیست جهان داستان مدرن در افسانهها، اسطورهها، قصهها و تمثیلهای عوام عمیقاً ریشه دارد. عجالتاً بیش از این چیزی برای گفتن ندارم.
04/25/2018, 07:23 ق.ظ
سلام وبسایت خوبی داری !