برنامه هفت به عنوان تنهاترین و مهمترین رسانهی اهالی هنر هفتم در تلویزیون، همواره از اهمیت و جایگاه خاصی بین علاقمندان به سینما برخوردار بوده و از سویی دیگر به دلیل ماهیت و موضوعش توانسته پل ارتباطی مهمی بین تماشاگران و سینمای ایران ایجاد کند و اکنون که سینمای ایران مجبور به رقابت بعضاً نابرابر با رسانههای گوناگون عصر مدرن است، ساخت و پخش برنامهی سینمایی هفت تا حد زیادی میتواند ارتباط گسستهی مردم با سینمای ایران که در سالیان اخیر شتاب بیشتری گرفته را ترمیم کند. اما به نظر میرسد با وجود تمام تواناییهای بالقوهای که در هفت وجود دارد، این برنامه از نقاط ضعفی جدی و اساسی رنج میبرد و عدم توجه این نقطه ضعفها میتواند باعث کمرنگ شدن حضور برنامه در بین تماشاگران پیگیر سینمای ایران باشد. شاید دستاورد ناچیز هفت بنا به زمانی که در اختیار داشته و عدم استقبالی که به نسبت قابلیتهای نهفتهاش از آن انتظار داریم، بهانهی خوبی برای پرداختن به نقاط ضعف برنامهای باشد که میتوانست (و هنوز هم میتواند) یکی از پر بینندهترین برنامههای ده سال اخیر تلویزیون باشد.
سری اول برنامهی هفت به سردبیری فریدون جیرانی کم و بیش با انتقاداتی مواجه بود که عمدتاً حول دو محور میگشت: جدا از بحث مدیریت زمان برنامه و عدم تقسیم درست وقت بین بخشها و آیتمهای گوناگون که با توجه به نوپا بودن برنامه تا حدی طبیعی به نظر میرسید، عمدهی انتقادات به بخش نقد فیلم که اتفاقاً مهمترین و شاید پربینندهترین بخش برنامه بود، مربوط میشد. حضور یک منتقد ثابت در برنامه باعث به وجود آمدن اعتراضاتی شد که جیرانی را در اواخر پخش سری اول وادار به انجام تغییراتی کرد. (اوج این اعتراضات مربوط به کلمهای بود که منتقد ثابت برنامه دربارهی سینمای مسعود کیمیایی بهکار برد) اتفاقاً بسیاری از معترضان به این شیوهی نقد را جامعهی منتقدین سینمایی تشکیل میدادند که به لحن و روش نقد کردنِ منتقد ثابت برنامه معترض بودند و اعتقاد داشتند این شیوه و به کار بردن چنین عباراتی به دیدگاه مردم دربارهی نقد و منتقد آسیب میزند. کم کم پای منتقدان دیگر با سلائق متفاوت هم به برنامه باز شد و به این صورت برنامه به اصطلاح از حالت تک صدایی خارج شد. اما این پایان کار نبود. با بهبود و اصلاح روند برنامه که تا حد زیادی مرهون تلاشها و هوش بالای فریدون جیرانی بود، به یکباره تیم تولید برنامه عوض و مسئولیت اجرا و تهیه آن به تیم دیگری واگذار شد. با شروع سری دوم برنامه به سردبیری محمود گبرلو تغییر چندان محسوسی در برنامه ایجاد نشد و همان روند دعوت از منتقدان مختلف به شکلی روتین ادامه یافت. همچنین گبرلو توانست التهابات برنامه و جدلهای زیاد بین سینماگران و مهمانان مختلف که در سری اول بسیار زیاد بود را تا حد زیادی کاهش دهد و برنامه را در تعادلی مطلوب نگاه دارد اما باز هم عدم مدیریت صحیح زمان از سوی سازندگان برنامه که شاید به نوعی میراث سری اول هم محسوب میشود موجب گردیده که به خصوص در بخش نقد فیلم شاهد کاستیها و معایب فراوانی باشیم. به طرزی که در بسیاری از موارد بهجای نقد و تحلیل فیلم شاهد جدلها و بحثهای بی سرانجامی هستیم که جدا از اینکه کمکی به مخاطب و ارتقای سلیقهی سینمایی او نمیکنند، باعث خدشه دار شدن جایگاه نقد و منتقد در سینمای ایران میشوند. بحثهای بعضاً بی موردی که بیشتر از آنکه آینهای از شیوهی نقد باشند، از اختلافات عمیق درونگروهی برخی از منتقدین خبر میدهند. در برخی موارد هم که کار درست پیش میرود، به دلیل اتمام وقت برنامه، نقدها در مقدمه باقی میمانند و از شرح دادن پیرنگ جلوتر نمیروند. در حالیکه با حذف برخی از آیتمهای غیر ضروری میتوان بر این مشکل فائق آمد و بخش نقد فیلم را به جایگاه اصلی خود رساند. (مثلاً میتوان موضوع سئوال نظرسنجی برنامه را فیلم مورد نقد هفته قرار داد و به جای پخش نظرات مردم، در یک پلی بک نظرات منتقدان دیگر را پخش کرد) این وسط آه و افسوس نصیب تماشاگری میشود که تا پاسی از شب به دیدن برنامه نشستهاست! به نظر میرسد ساخت برنامهای با مشخصات هفت آنهم در حالیکه سالها جای چنین برنامهای در رسانهی ملی خالی بود، یکی از دلایل این شیوهی نقد باشد و از سوی دیگر زمان محدود برنامه و عدم بهکارگیری روش و رویکردی مشخص و معین از سوی منتقدین و عدم برنامهریزی صحیح و اصولی از جانب سازندگان برنامه تا حد زیادی به پر رنگتر شدن این مشکل کمک کرده باشد. توجه به پایین بودن زمان مطالعه در ایران شاید بیش از پیش بتواند دلایل اهمیت بخش نقد فیلم در برنامه هفت را توضیح دهد و آشتی مردم با فرهنگ نقد و نقد پذیری را موجب شود.
تلویزیون به عنوان رسانهای دیداری/شنیداری برای جلب نظر مخاطبانش عمیقاً به رنگ و تصویر و گرافیک وابستهاست و طبیعتاً سر و شکل ظاهری و موارد بصری برنامهی هفت هم از مواردیاست که تاثیر غیر قابل انکاری بر مخاطب گریزی آن دارد. آنهم در برنامهای که دربارهی هنری تصویر محور بهنام سینماست و باید از این نظر کیفیتی به مراتب بالاتر از سایر برنامهها داشته باشد. اما متاسفانه هفت چه در دکور برنامه و چه در طراحی و گرافیک آیتمهای گوناگونی چون ولهها و آنونسها و کپشنها و زیرنویسها و… بسیار سرهم بندی شده و دم دستی و دمده به نظر میرسد و حالا با گذشت چند سالی که از پخش آن میگذرد به یک بازنگری اساسی نیاز دارد. گرافیک تلویزیونی در سالیان اخیر پیشرفت چشمگیری داشته و هفت از این نظر باید بسیار موفقتر از این عمل کند تا بتواند به جایگاه اصلیاش نزدیک و نزدیکتر شود. از طرفی با وفور برنامههای گفتگو محور در تلویزیون، هفت برای جذب کردن مخاطب نیاز به خلاقیتهای بیشتر دارد. رنگ غالب برنامه بهجای جلب توجه، مخاطب را دلزده میکند و طراحی و کیفیت دکور برنامه تفاوت چندانی با برنامه های مشابه مثلاً در دهه هفتاد شمسی ندارد و با این وضعیت طبیعی به نظر میرسد مخاطبی که اینروزها بهترین برنامههای تلویزیونی را با بهترین کیفیت تماشا کرده، رغبتی به تماشای هفت نداشته باشد.
واقعیت این است که سینمای ایران در وضعیت خوب و مطلوبی به سر نمیبرد و کمتر فیلمی در این اواخر توانسته چه به لحاظ کیفی و چه به لحاظ کمّی به موفقیت مورد انتظار دست پیدا کند. درست در این برههی حساس کنونیاست که برنامه هفت باید بتواند نقش مهم و تاریخیاش را درست ایفا کند. از یک سو مردم را با سینما آشتی دهد و از سوی دیگر با مطرح کردن نقاط ضعف سینمای ایران و آسیب شناسی دقیق آن گامی در جهت اصلاح و بهبود سرایط سینمای نحیف ایران بر دارد. این کمترین انتظاری است که با توجه به تاثیر همیشگی رسانه بر مردم از هفت و گروه سازندهاش میرود. سینمای ایران برای ادامهی حیاتش به دیده شدن نیاز دارد و هفت بهترین ابزار برای این امر است.