
بهار با آمدنش جبر ِ بودن را خواستنی میکند. خاطرات را در برگهای تقویم جا میگذارد و آغازی ناگزیر را در زندگی ایجاد میکند. وقتی چشمانداز ِ روبرو از خواستنها خالی شده و وقتی برگهای پاییزی دست و پایت را مدفون کرده است، بهار همان مفهوم صریحی است که سر ِ بزنگاه میرسد. میآید و با خودش چشمانداز را رنگ میکند، به ذهنهای تیره کاری ندارد و با خود آغازی دیگر را میآورد. میتوانی پنجرهات را ببندی، میتوانی شکوه ِ نسیم و عطر خواستنهای ِ جدید را در نیابی. میتوانی در اتاق تنهاییهایت بپوسی و واژه واژه رنج برای خود بتراشی. اما نمیتوانی بهار را انکار کنی. حافظهٔ صد هزار پاییز هم باشی، باز بهار را دیگرگونه و نوبهنو خواهی یافت. بهار، کودکیهایی بود که در پی شمیم ِ نسیم کوبهکوی کشفها جلو میرفت و از نشدنها تجربهای نداشت. نشدنها و نخواستنها در تقویم ِ کهنهٔ روی میزم تلمبار شدهاند و جرئت عوض کردن برگهای تقویم در ذهن و دلم نمانده است. بهار میآید. حتی اگر دیگر آسمان تکرار ِ تکراریهای سابق باشد و حتی اگر نسیم هوای خواستن را بیدار نکند. بهار روزنهای برای درک زندگی است. درختان و شکوفهها برفها را آب کردهاند و از طاقت ِ سوختنهای ما گذشتهاند. سر کوچهها بهار ایستاده است. به آمدنها و رفتنها کاری نداشته و ندارد، حضورش را به آینهٔ چشمان ِ تو میکشد و تو ناگزیر از بودن بیاشتیاق روزهایی تازه به تقویم خاطرات چنگ میکشی. برای بودنها و حضورها و خواستنهایت غمگساری میکنی و خواستن و بودنی را در چشمان ِ بهار نمیخواهی که ببینی. اما بهار با شوق کودکانهٔ دستی کوچک که دستان ِ پدر را بزرگترین تکیهگاه عالم میداند، از پیش چشمانت گذر میکند. بهار عاشقانههای دو نفرهای است که بیتوجه به پیرامون، خندههایشان را به جهان هدیه میکند. تو میتوانی چشم فرو ببندی و نخواهی که ببینی.
اما و اما بهار خواهر ِ توامان ِ خواستن و اشتیاق است. چشم که باز کنی، پنجره را که به سوی چشمانداز بگشایی، نسیم را که حس کنی میفهمی که بهار با تکرار میانهای ندارد و با تغییر همزاد است.
در بهار ِ پیش رو با تمام گریستنهایم ایمان به بودن و انسان را شکوفه خواهم زد و باز و باز با تمام تکرارها و نخواستنها و نشدنها بهاری دیگر را میطلبم.
بهار ِ دیگر و اشتیاق و خواستنی دیگر را برای همگان آرزو میکنم. شاد و بهاری باشید.
02/16/2014, 03:35 ب.ظ
بسیار زیبا بود چقدر گفته شبیه من بود انگار این منم هیچ بهاری رو دوست ندارم فقط بهار ۸۹و۹۰رو دوست دارم من تو گذشته دفن شدم اما زنده ام نفس میکش،،،