این والس از آن تو Take This Waltz
نویسنده و کارگردان: سارا پولی، بازیگران: میشله ویلیامز (مارگو)، ست روگن (لو)، لوک کربی (دانیل). ۱۱۶ دقیقه. درام.
۵ سال است که مارگو و لو با هم ازدواج کردهاند و زندگی بهظاهر شادی دارند. مارگو در یکی از مسافرتهای کاریاش با مرد جذابی به اسم دانیل برخورد میکند و رابطه صمیمانهای بین آنها شکل میگیرد. کاشف به عمل میآید که اتفاقا دانیل همسایه روبهرویی آنهاست و به این ترتیب موقعیت سختی برای مارگو پیش میآید چون با وجود علاقه شدیدی که به دانیل پیدا کرده، نمیخواهد یا نمیتواند دل شوهر مهربانش را بشکند…
این ترانه عاشقانه نیست
بهترین چیز فیلم این است که سازندگانش با اینکه هیچ محدودیتی هم نداشتهاند، به جای تاکید بر جنبههای فیزیکی و زودگذر خیانت در زندگی زناشویی، تمام هم و غمشان را صرف این کردهاند که بدون نشان دادن بیپردگیهای معمول در این جور فیلمها، ذهنیت شخصیت اصلی ماجرا (مارگو) را برای بیننده بشکافند. در واقع این «این والس از آن تو» یک فیلم شخصیتمحور است نه قصهمحور. از اول تا نزدیکیهای آخر تقریبا هیچ اتفاق محیرالعقولی نمیافتد و هیچ غافلگیری در کار نیست. بلکه سارا پولی (همان سارای معروف «قصههای جزیره») تلاش میکند با گسترش عرضی موقعیتی که مارگو در آن گرفتار است، دیدگاه منصفانه و متفاوتی از آدمها ارائه بدهد. درست است که مارگو با وجود متاهل بودن به خیانت فکر میکند اما هرگز قبول نمیکند که پیش از تمام کردن رابطه قبلیاش – با وجود فرصتهای زیادی که پیش میآید – به رابطه فیزیکی تن بدهد. به این شکل دغدغه اصلی فیلم و شخصیت اصلیاش از مسائل ظاهری میگذرد و به اندوه بزرگتری میرسد که میشود بهش گفت: «ماهیت بینظیر اما زودگذر عشق». مارگو با وجود شوهری به مهربانی و فهمیدگی لو و با تمام علاقهای که به او دارد، متوجه میشود که عشقش «کهنه» شده و میخواهد به خاطر مرد جذاب همسایه خانه را ترک کند. اما از این غافل است که آن «جدید» هم بهزودی کهنه میشود و دیر نیست روزی که خودش هم کهنه بشود. این مفهوم بهزیبایی در اولین تصویرهای فیلم و در همان تیتراژ مشخص میشود. مارگو با غمی پنهان مشغول آشپزی (کاری که در خانه خودش هرگز انجام نمیداد چون شغل شوهرش آشپزی بود) است و تصویر مردی که به کنارش میآید مبهم و فلو است. این آغاز درخشان دو کارکرد دارد: در سطح اول بیننده را به تماشای فیلم و کلنجار رفتن با هویت آن مرد تشویق میکند و در سطح دوم غیرمستقیم نشان میدهد که هر مردی کنار مارگو باشد او هرگز روی شادی را نخواهد دید. وقتی این سکانس در انتهای فیلم واضح میشود و مارگو بهتنهایی به شهربازی میرود، این ایده فیلمنامهای به زیبایی در کلیت فیلم کامل میشود. یک سکانس عالی و چندپهلوی دیگر جایی است که مارگو داخل خانه است و لو در بالکن. داخل خانه ترانه عاشقانهای شنیده میشود که مارگو برای لو میخواند. لو با مهربانی سعی میکند با همسرش همراهی کند و با آن ترانه لب بزند اما با رفت و برگشتهای هوشمندانهای که بین بیرون و درون خانه انجام میشود و شیشه نازکی که بین این دو قرار گرفته به بیننده ثابت میشود که یک جای این عشق و این ترانه عاشقانه میلنگد.
امتیاز من: ۷ از ۱۰