تهران ۱۵۰۰ ساختهی بهرام عظیمی
قطعاً در یکی از نخستین تجربههای بلند انیمیشنی، کسی انتظار تماشای فیلمی با گرافیک و جلوههای ویژهی آنچنانی نداشته است؛ که همگی به بضاعت سینمای ایران در این حیطه واقفاند. با اندکی تأمل میتوان دریافت که برگ برندهی چنین پروژهای طبعاً باید فیلمنامهی استوار آن باشد تا کاستیهای موجود هر چه کمرنگتر دیده شوند اما باز شاهد هستیم که تولیدی دیگر از سینمای ما بیشترین ضربه را از نقطهضعف همیشگی خود خوردهاست. برای پروژهای که چهار سال زحمت کشیده شده، اختصاص زمانی معقول و موجه تا فراهمآمدن یک فیلمنامهی قرص و محکم انگار دشوار میآید. آن هم در شرایطی که اساس “طنز موقعیت” – که برپایهی مقایسه و تضاد استوار است- به دلیل سیر داستان در سال ۱۵۰۰ خورشیدی، دست نویسنده را در آفرینش موقعیتهای کمیک بسیار باز گذاشته اما در عمل میبینیم که جز پنج-شش مورد طنز خلاقانه (مثل شوخیهای مربوط به گشت نامحسوس، اخراجیها ۳۷ و …)، این پتانسیل تا حد زیادی نادیده گرفته شده است. هنگامی که فیلم از همان ابتدا میگوید: “اگه فیلم معناگرا میخواین به سالن بغل مراجعه کنید” و داستان فیلمفارسیوار عشق پسر فقیر به دختری زیباروی و ثروتمند را نقل میکند، واضح است که قدرت اثر باید بر مبنای همین طنزهای موقعیتی بنا شود… ذکر همهی این کاستیها البته نه به این معناست که فیلم توی ذوق میزند یا اثر ضعیفیاست، بلکه حسرتیاست از این بابت که با همهی تلاشی که برای آن خرج شده، اثری بسیار قابل تأملتر میتوانست ساخته شود. همچنان تماشای آن (که به احتمال زیاد اکران گستردهای خواهد داشت) خالی از لطف نخواهد بود.
بغض ساختهی رضا درمیشیان
نخستین تجربهی درمیشیان در مقام کارگردان، که پیش از این تجربهی دستیاری کارگردانهایی چون مهرجوئی و علیرضا داودنژاد را داشته، اثریاست جسورانه. بغض از لحاظ ساختاری شباهت زیادی به Blue Valentine دارد؛ روایتی متقاطع از شکلگیری و سپس تباهی یک رابطهی عاشقانه بین انسانهایی زخمخورده که فشارهای روانی ناشی از غربت، آنها را وارد یک بازی خطرناک میکند. واضح است که چنین طرحی چه پتانسیل بالایی برای تبدیلشدن به یک اثر کلیشهای با شعارهای رایج دارد اما خوشبختانه در هیچ لحظهای فیلم به این سمتوسوی حرکت نمیکند. تورج اصلانی که نشان داده تبحر خاصی در کار با امکانات محدود، دوربینهای کوچک و فضاهای شلوغ شهری دارد، بسیار بهجا از زیباییهای استانبول در قابهای خود بهره جسته؛ در بخشهایی از فیلم که مربوط به آشنایی دو زوج جوان است، تصاویر با رنگبندیهایی شاداب کیفیتی عاشقانه میگیرند (مثل گرافیتیهای رنگین روی دیوار یا پسزمینههای کارتپستالی دریای مرمر) و در قسمتهای اکشن-تریلر فیلم، که فضایی ملتهب و متشنج دارد از فضای دوربینرویدست و برشهای سریع استفاده شده است. البته از معدود اشکالات فیلم که اتفاقاً به دلیل بصری بودنش بسیار در معرض دید است و گاه حتی توی ذوق میزند، افراط در بهکارگیری از برشهای متقاطع است به گونهای که طول بسیاری از نماها کمتر از یک ثانیه میباشد. به علاوه تصاویر مالیخولیایی که نقطهنظر حامد (بابک حمیدیان) را نشان میدهد و طبعاً دال بر روان آشفتهی او دارد آن قدر شلوغ و بیشازحد استفاده شده که حالتی پسزننده ایجاد کرده و در لحظاتی باعث سردرد و گیجی میشود. هنگامی که التهاب و تنش در خود بافت داستان حضور دارد، نیاز به القای آن، با این وسعت و اندازه، بیمورد به نظر میرسد… اما در مجموع بغض فیلمیست زائیدهی انرژی سرشار و ارادهی فزایندهی عوامل سازندهاش و همین انگیزه و پشتکار را باید به فال نیک گرفت.
پل چوبی ساختهی مهدی کرمپور
پس از تماشای پل چوبی احتمالاً آنچه بیش از همه در ذهن میماند حس ستایشانگیزیست که از نوستالژی ارائه میدهد. با همهی چندپاره بودنش، میتوان فیلم را در این باره دانست که تلاش برای بازآفرینی و احیاء خاطرات نوستالژیک، به دلیل گذشت زمان و تغییر شرایط، در بسیاری از موارد امکانپذیر نیست و چهبسا همان لذت خوشایند یادآوری آن را نیز ضایع کند… منتها سیر داستان تا پیش از رسیدن به “نقطهی تمرکز” خود، نوسانات بسیاری را میپیماید؛ تا جائیکه پاسخ به محوریت اصلی فیلم در لحظاتی بسیار مشکل میشود. خروج همسر امیر (مهناز افشار) که باید بهانهای برای شعلهور شدن عشقی قدیمی باشد با شخصیتپردازی بیهودهی امیر (بهرام رادان) در قالب پندارهای بیمنطق و حسادتهای پوچ طولانی میشود تا جائیکه در پارهای از مقاطع، تصور کشیدهشدن داستان به ژانر “فرهادیسم” بسیار قوت میگیرد. این مکث و درنگهای زیادهازحد در مورد بهانهی رویارویی امیر و عشق سابقش (هدیه تهرانی) بار دیگر تکرار میشود. فضای فیلم از یک درام خانوادگی، ناگهان تِمی سیاسی میگیرد و مخاطب را بیش از پیش در شیوهی مواجهه با فیلم سردرگم میکند. به این ترتیب فیلمی که قرار بوده یک رمانس عاشقانه باشد به اثری با سه اپیزود مجازی تبدیل گشته که نقاط اتصال کمرنگ و ناکارآمدی آنها را به یکدیگر متصل کرده است… البته با رعایت انصاف باید از اجرای ماهرانهی کرمپور نیز بگوئیم که نشان داده میزانسن را بسیار خوب میشناسد. اما هنگامی که بخواهی دربارهی همه چیز صحبت کنی درواقع هیچ نگفتهای.
02/15/2012, 07:56 ق.ظ
ممنون
02/19/2012, 02:45 ب.ظ
به نام پروردگار سخن
درود دوست عزیز
نشریه ی ادبی حوا، ماهنامه ادبی مشترک شمال و جنوب ایران منتشر شد.
از شما دعوت می کنیم مخاطبین حوا را از قلم خود بهره مند فرمایید.
لازم به ذکر است حوا در آینده نزدیک به صورت کاغذی منتشر خواهد شد.
با مهر
هیئت تحریریه ی نشریه ی حوا
http://www.havvamag.com