نگاهی به سریال تا ثریا ساخته‌ی سیروس مقدم

, , ۲ دیدگاه

دو سه سالی است که سیروس مقدم یکی‌درمیان سریال‌هایی تلخ و کمدی را می‌سازد و روانه‌ی آنتن می‌کند و پس از سریال موفق پایتخت حالا با جدیدترین ساخته‌اش تا ثریا به تلویزیون بازگشته است. چهار سریال آخر او یعنی رستگاران، چاردیواری، زیرهشت و پایتخت که نوروز امسال از تلویزیون پخش شد حکایت از سیر صعودی او داشتند و همگی به آثاری پربیننده تبدیل شدند.

قسمت‌های ابتدایی تا ثریا نشان می‌داد که با اثری سرسری طرف نیستیم. مقدم مانند دیگر آثار خوبش توانست با فضاسازی مناسب، قصه‌ی درگیرکننده‌ی سریالش و بازی خوب بیش‌تر بازیگرانش نوید یک سریال خوب دیگر را به بینندگان سریالش بدهد. اما این روند خوب خیلی طول نکشید و با شروع بحران در زندگی ثریا بحران سریال هم شروع شد. ترس بیش از حد و غیرقابل‌توجیه ثریا از افشا شدن ازدواج پنهانی‌اش با سرهنگ و تکرار بیهوده‌ی موقعیت‌هایی مثل هجوم طلبکاران به محل کار و خانه‌ی آقا رضا و شاخ و شانه کشیدن‌های‌شان که بیش‌تر شبیه شوخی بود، به طرز عجیبی سریال را در سراشیبی سقوط قرار داد و مقدم نتوانست موفقیت چند کار اخیرش را تداوم بخشد. قهرمان اصلی داستان نه قهرمان است نه قربانی و نه گناهکار. ملغمه‌ای از تمام این‌هاست چون تکلیف نویسنده با خودش مشخص نیست. وقتی تمام آن چیزی که درام نام دارد را فدای «رباخواری آخر و عاقبت ندارد» کنیم و از آن بدتر به هرقیمتی مجبور به اجرای پایان خوش باشیم، نتیجه‌اش می‌شود فیلم‌نامه‌ی ضعیفی به‌نام تا ثریا.

فیلم‌نامه: فیلم‌نامه‌ی تا ثریا الگویی کم‌و‌بیش کلاسیک دارد. اما از سه پرده‌ی اصلی فیلم‌نامه‌های کلاسیک فقط پرده‌ی اولش را درست اجرا می‌کند. در آفرینش و خلق بحران و نقاط عطفش شگردهایی کاملا ابتدایی و دم‌دستی را به‌کار می‌بندد و به‌خاطر همین در پرده‌ی سوم و البته تحمیلی‌اش تاثیرگذاری لازم برتماشاگرش را ندارد. شاید یکی از عواملی که فیلم‌نامه را به مسیر درستش نمی‌رساند، ترجیح دادن به اصطلاح پیام سریال بر قصه است که تازه پیامش را هم درست منتقل نمی‌کند چون وقایعش را در سطح برگزار می‌کند. از ماجرای ورشکست شدن آقا رضا سریال آشکارا مسیر عوض می‌کند و عوض این‌که از ظرفیت‌های قصه‌اش بهترین استفاده را ببرد تبدیل به دادگاهی برای ثریا می‌شود. اشتباه نشود. مقصودم این نیست که مقدم و فیلم‌نامه‌نویس سریال باید نهایت تلاش‌شان را می‌کردند تا به کمک کاراکتر نگون‌بخت سریال‌شان به هر ترفندی که شده از تماشاگرانش گریه و اشک و آه بگیرند که در این ‌صورت با اثر به مراتب ضعیف‌تری روبرو بودیم. بلکه مقصود آن است که فیلم‌نامه‌نویس تلاش موثری برای نمایش احوال درونی ثریا نمی‌کند و بدون شناخت لازم و بدون معرفی درست او و موقعیتش سعی در محاکمه‌ی این زن بی‌پناه دارد و در این راه از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کند. اشکال اصلی در شخصیت‌پردازی ثریا این‌جاست که نویسنده بدون طرح کردن درست و حسابی سؤال دائم در پی جواب دادن است. این‌که زنی پنجاه ساله و بی‌پشت‌وپناه با کار طاقت‌فرسایش مگر چند گزینه برای بهبود وضع زندگی‌اش پیش رویش دارد که حالا برای انجام چنین کاری باید دائما مورد بازخواست اطرافیانش قرار بگیرد؟ جامعه‌ی ما چه ظرفیت‌هایی برای رشد و بالندگی زنانی همانند ثریا که در اجتماع‌مان کم هم نیستند ایجاد کرده که حالا بخواهیم توقع رفتاری منطبق برآن چه سریال سعی در بیانش را دارد داشته باشیم؟ وقتی از تمام این‌ها به راحتی عبور کنیم نتیجه فیلم‌نامه‌ای می‌شود که دروغ از سرتاپایش می‌بارد. این‌که برای ایجاد بسترهای بحران‌ساز به ترفندهایی از قبیل پیراهن اهدایی ثریا به سرهنگ و ماجراهای مربوط به آن متوسل شویم، تلاش کارگردان و وسواس بیش از حد و در برخی جاها آزاردهنده‌ی او برای ثبت قاب‌های نامتعارف و نور پردازی‌های عجیب‌و‌غریب تصویربردار به جایی نمی‌رسد. یا مثلا نگاه کنید به شخصیت‌پردازی خانواده‌ی لیلا همسر آقا رضا در قسمت پایانی که شهرستانی بودن آن‌ها قرار است به تماشاگر تفهیم کند که تهران جای بدی است. این از آن تصمیم‌هایی است که به نظر می‌رسد برای خوش‌تر شدن پایان سریال در نظر گرفته شده‌است. چون در قسمت‌های قبلی سریال در شخصیت لیلا همسر آقا رضا هیچ نشانی از آن پدر و مادر نمی‌بینیم و هیچ اشاره‌ای به آن‌ها نمی‌شود. شخصیت‌پردازی طلبکاران آقارضا هم خودش داستان دیگری دارد. واقعا معلوم نیست میرطاهر مظلومی با آن گریم عجیب و غریبش و با دیالوگ‌های تکراری و فاقد ظرافتش قرار است چه چیزی به ساختمان سریال اضافه کند. در خانواده ثریا هم با شخصیت‌پردازی محکم و قابل‌اعتنایی روبه‌رو نیستیم. از پویا پسر خانواده گرفته که سن و سال و ظاهرش هیچ ربطی به شخصیتش و کارهایش ندارد و داماد بزرگ خانواده که مثبت اندیشی بی‌دلیلش از او شخصیتی کاملا تخت و تک‌بعدی ساخته که فقط در اندیشه‌ی مصلحت‌اندیشی است. تنها شخصیت نسبتا درست پرداخت‌شده‌ی سریال داماد کوچک خانواده است که به‌درستی تصویری باورپذیر از جوانی ارائه می‌دهد که سعی در بیرون کشیدن گلیمش از کلانشهر تهران دارد.

کارگردانی: مهم‌ترین ویژگی سیروس مقدم در کارگردانی علاقه‌ی او به گرفتن نماهای عجیب و غریب است. این ویژگی در جاهایی به‌خوبی به کمک جذابیت سریال می‌آید و درجاهایی مخل ارتباط درست بیننده با سریال می‌شود. تا ثریا هم از این قاعده مستثنی نیست. اما مشکل این‌جاست که مقدم از نماهای عجیب و غریبش استفاده‌ی مفهومی نمی‌کند. که مثلا فلان نما از انعکاس چهره‌ی بازیگر در شیشه‌ی روی میز قرار است چه کارکردی داشته باشد؟ به خاطر همین است که بسیاری از نماهایی که معلوم است با چه دشواری خاصی گرفته شده‌اند بیش‌تر از آن‌که قدرت کارگردان و تصویربردار را نشان دهد باعث گسست رابطه‌ی تماشاگر و اثر می‌شود. البته مشکل دیگر این‌جاست که شگردهای کارگردانی مقدم مثل گرفتن نماهای درشت از دهان کسی که می‌خواهد حرف مهمی بزند یا زوم‌های شلاقی در هنگام جاخوردن شخصیت‌های سریال به مرور زمان طراوت و تازگی‌شان را از دست داده‌اند و جذابیت سابق را ندارند. ای‌کاش مقدم به‌جای این‌که صرفا به فکر گرفتن نماهای متفاوت ولی بی‌کارکرد باشد مثلا به این فکر می‌کرد که داستان پویا و دختری که به او علاقه‌مند شده چه‌قدر آبکی از کار درآمده و چه وصله‌ی ناجوری در سریالش است و هیچ نکته‌ی قابل‌تاملی ندارد. نکته‌ی دیگری که باید به آن اشاره کرد این است که یکی از عوامل موفقیت بسیاری از ساخته‌های سیروس مقدم ریتم آن‌هاست که متاسفانه در تا ثریا ریتم خوب همیشگی را هم شاهد نیستیم. قسمت‌های ابتدایی سریال ریتم بسیار سریعی داشتند و قسمت‌های میانی با تمرکز بر موقعیت‌هایی تکراری که در بالا به آن‌ها اشاره کردم سریال را به شدت از ریتم انداخت و قسمت‌های پایانی با سرعتی بسیار بیش‌تر از اوایل سریال، آن را به پایان رساند که البته احتمال ممیزی قسمت‌های پایانی می‌تواند دلیل چنین عدم تعادلی باشد. هرچند که به نظر نمی‌رسد پایان سرخوشانه و جعلی و تحمیلی (به تماشاگر) سریال ربطی به ممیزی داشته باشد.

اما تا ثریا بازی‌های خوب کم ندارد. آزیتا حاجیان با تجربه با نگاه‌های ترس‌‌آلود و بند آمدن مکرر زبانش انتخاب طلایی کارگردان است. مهران احمدی و هومن سیدی بازی‌های قابل‌قبولی دارند و حسین مهری بااستعداد، فراتر از حد انتظار است. لحن طلبکارانه‌ی او و راحتی‌اش جلوی دوربین را می‌توان از مهم‌ترین علل موفقیت او دانست.

سیروس مقدم کارگردان باتجربه‌ای است. کارخوب هم کم ندارد اما ادامه‌ی چنین روندی کمکی به استقبال تماشاگران تلویزیون از ساخته‌های بعدی او نخواهد کرد. حالا وقتش است که کمی نگاه و لحنش را عوض کند؛ که از ترس کهنه‌ی مولف پنداشته نشدن نهراسد؛ که بداند ارزش‌های رستگاران و اغما و زیرهشت و پایتخت نه به نماهای عجیب و غریب آن‌ها بلکه به ساختار آن‌ها و رابطه‌ی صمیمانه‌شان با تماشاگران است.

 

۲ دیدگاه

  1. وحید جلالی

    01/28/2012, 04:36 ب.ظ

    مسیر رو به رشد مقدم آدم رو امیدوار میکنه.ولی تو این کار آخری حرکات دوربینش دیگه زیادی بودن.خودنمایی بود بیشتر.

    پاسخ
  2. احسان

    02/07/2012, 05:02 ب.ظ

    دوست عزیز مسئله ترسیدن ثریا از فاش شدن رازش امری اجتماعیست و باید در محیط پیرامون سنجیده شود، و با این سنجیدن در محیط به چیزی جز روند فیلم نمیرسیم که بسیار واقع پذیر بود. دوست عزیز نمیدانم شما کجا متولد شده اید ولی این را میدانم که هرکس در ایران متولد شده باشد به دلیل مرسوم بودن برخی رسومات غلط، این دست حیاها(از جنس حیای ثریا)کاملا باور پذیر است.

    پاسخ

ارسال دیدگاه

(*) لازم، ایمیل شما منتشر نخواهد شد