هری پاتر برای درنوردیدن سطح خوانندگان و مرزهای ذهنی و فرهنگی به سادهگویی و فرم روایی خطی پایبند است. علاوه بر آن، از سفیدخوانی متن چندان خبری نیست. باید توجه کرد که سفیدخوانی متن یا بهعبارتی پیوند دادن مدلولهای زبانی و مفهومی در لایههای زیرمتن با پیریزی پایههای راز متفاوت است. هری پاتر پر از رازورمز است؛ با ساختاری که شدیداً به ساختار رمانهای پلیسی گرایش دارد : ولدمورت قاتل است و در رمانهای آگاتا کریستی هم قاتلی هست.
« … شب گذشته جنایتی در مدرسه ما رخ داد، میس اسپرینگر، معلم ورزش ما به قتل رسید…» (۱)
اما تفاوت این دو ژانر، در نوع جرم، قاتل و مقتول، پلیس و شیوهها و محمل قتل و شیوههای جلب قاتل است. قاتل چون رمانهای پلیسی دیگر مخفی نیست.
«… افراد زیادی در ارتباط با این ماجرای خارقالعاده و هولناک( قتل) مورد بازجویی قرار گرفتهاند…» (۲)
بهعبارتی در رمانها و داستانهای پلیسی، انرژی تعلیق بر یافتن هویت قاتل است و تمام.
«… چیز زیادی ندارم که اضافه کنم، اورانگوتان احتمالاً درست پیش از باز شدن در، از طریق میلهی برق گیر گریخته» (۳)
اما در هری پاتر انرژی تعلیق بر تقابل پلیس و قاتل است : هری و ولدمورت. و این بهنوعی شکنندگی و نوآوری در ژانر پلیسی معمول است که آن را تا حدودی جذابتر میسازد.
در هری پاتر بهمانند رمانهای پلیسی رازهایی وجود دارند که باید در آینده کشف شوند اما در هر گانهی هری پاتر رازهایی در کلمهکلمهی متن کاشته میشوند که تعدادی از آنها به پاسخ معقولی نمیرسند و این شاید گوشوارهی بیریخت و بیلعابی باشد برای هری پاتر. مثل راز مرگ سیروس و کدهایی که احتمالاً او زنده خواهد شد.
وجود رازها در هر جلد و آشکار شدن آن در جلدهای بعد ـ مانند ماجرای زخم صاعقهمانند سر هری و جانپیچ بودن خود هری ـ تعلیقی آنچنان شدید میسازند که مشتاقان قارهای هری پاتر را خشنود میسازند. عامل دوم نزدیکی و شباهت کاراکترها و پیچوخم طرح و ماجراهای هفتگانهی هری پاتر به بازیهای کامپیوتریست.
به عنوان نمونه در بازی xtreme demo که نوعی بازی استراتژیک قدیمی است، شما در اوان کار چند نیروی ضعیف دارید که بهتدریج با مقاومت در برابر دشمن و دست یافتن به منابع طبیعی، نیروی خود را افزایش داده و با دشمنی که در تاریکیهاست مبارزه کرد و آن را در هم کوبید، والّا بازی را از دست دادهاید. همچنین شباهتهایی ساختاری و عنوانی مابین هری پاتر و کامپیوتر به چشم میخورند، به عنوان نمونه در هری پاتر : منزل دورسلیها و محلهی آنها با عنوان پریوت درایو نامگذاری شده، یعنی درایو خصوصی در کامیپوتر.
عامل بعد بازگشت به دنیای قدیم و جوابگویی به حس نوشتاری انسانها : تمایل به جنگلی پر از رمزوراز (جنگل ممنوعه)، قلعهای اسرارآمیز.
هر انسانی آرزو دارد صاحب تواناییهایی باشد که او را از بقیهی انسانها متمایز کند و این توانایی در هری پاتر بهحدیست که همهچیز را با زمزمه وردی به دسترس میکشاند (ورد آکسیو)، و با زمزمه کردن وردی، دشمن از پا بیفتد : آواداکداوارا…
این شاید همان مدینهی فاضلهای باشد که همه آرزویش را داریم.
عامل بعد که تا حدودی هوشمندانهتر است و بهنوعی جذابیتهای خفته و مخفیانهایست که در رگوپی رمانهای هری پاتر میتپد و جریان دارد، نوعی جذابیت زیرجلدیست که ذهنِ ناخودآگاه از آنها لذت میبرد ولی ذهنِ خودآگاه چندان آن را درک نمیکند. زمانی تصویر تبلیغاتی شرکت کوکا، جامی بود پر از کف و حبابهای گرد. تصویر ساده بود اما نگاه را خیره میکرد. وقتی به تصویر دقیق میشدی و کمی از گوشههای آن را با دست میپوشاندی، به نتیجهی غریبی میرسیدی : حبابهای گرد در مجاورت هم تصویر زنی عریان را میساخت درازکشیده روی لبهی جام.
«… با نشانههایی که کشف آنها دشوار است… مهمترین نشانه اما چیزی شگفت انگیز است که به گونهای مورب کنار پای سفیران در فضا شناور است… شگفتی آنجا افزون میشود که به فاصلهی یک و نیم متر از جانب راست پرده بایستیم و دریابیم که این جسم، اسکلت انسانی است که به گونهای از شکلافتاده ترسیم شده است. ما نیز چون دو سفیر چشم را بر این واقعیت دیگر بسته بودیم، واقعیتی پنهان در چهارچوب پرده هولباین… به یاد مرگ باش…» (۴)
همین کارکرد بهنوعی در هری پاتر جولان میدهد. جانپیجها چه چیزهایی هستند؟ حلقه یا انگشتری، جام، مار، دفترچهی خاطرات و سینهریز. بهنوعی همهی جانپیجها با نمادهای جنسی ارتباطی نزدیک دارند. حلقه یا انگشتری که انگشت در آن فرو میرود و جام که نماد آلت تناسلی زنانه است، سینهریز هم همینطور. همه نمادهای آلت تناسلی زنانه. اما از دیگر سو، مار نماد ذکریت مردانه است.
« …. برای درمان زن نازا، تندیسهای سنگی از مار … در مردابها قرار میدادند…»(۵)
اما دفترچهی خاطرات شیئیست کاملاً عزیز برای دو جنس دختر و پسر و در دوران نوجوانی سنگ صبوری میشود برای آنها. البته در جلد دوم هری پاتر، دفترچهی خاطرات بهنوعی در پالایش اسطورهگانی میافتد. در گانهی دوم، دفترچهی خاطرات روح جینی ویزلی را در اختیار میگیرد و بعد حتی بهصورتی از جسمش هم استفاده میکند. در گانهی هفتم هم، یادگاران مرگ چه چیزهایی هستند؟ شنل با علامتی شبیه به مثلث ، چوبدستی کبیر با علامتی همچون خطی راست و سنگ مرگ با علامتی همچون یک دایره، که رویهمرفته علامتی چنین را میسازند :
این علامت بهنوعی تداعیکنندهی آلات تناسلی و همچنین تداعیکنندهی آرم گروه همجنسگرایان در اروپاست. البته این نمادها و اشارهها شاید همان فلشهای تبلیغاتی باشند اما اثبات آن عملیست ناممکن و با شک و شبهه.
از دیگر سو، عشق و روابط عشقی در جایجای رمان حضور دارند. مثل رابطهی هری با چوچانگ، با جینی ویزلی، روابط رون با هرمیون و رومیلدا وین و …
نامکشوفی آینده و هنر تعلیق
از زمان تولد هری پاتر تا تابستان امسال که هری پاتر به پایان هفتگانهی خود رسید. در زمان فاصلهی بین چاپ هر جلد با جلد دیگر، خوانندگان حدسهایی براساس اتفاقات پیشین میزدند که اغلب آنها به حقیقت نمیپیوست. بهعبارتی رولینگ در هر بخش کتاب سر هزاران معما و راز را میگشود اما با ترفند همهچیز ممکن است؛ حتی زنده شدن مردگان (جادو و افسون). رسیدن به جواب قطعی مشکل بود و حتی تا حدودی غیرممکن، برای همین هفتگانهی پاتر دارای تعلیقی جادویی بود تا خوانندگان را به دنبال خود بکشد.
رشد متنی کتاب
از زمان چاپ هری پاتر و سنگ فلاسفه تا چاپ هری پاتر و یادگاران مرگ، حدود یک دهه گذشت. اما نکتهی جالب توجه در قیاس هر جلد با جلد پیشین نمایان میشود.
هر جلد تازه نسبت به جلد پیشین از لحاظ متنی و حوادث و اتفاقات و استفاده از واژگان در سطح بالاتری بود و این به گمانم کارکردی خودآگاهانه بود چون سطح و سن خوانندگان هم در فاصلهی بین چاپهای هری پاتر افزایش مییافت.
«… خلاصه، داستان ما از یک روز سه شنبه آغاز شد، صبح آن روز وقتی آقا و خانم دورسلی از خواب بیدار شدند، هوا ابری بود اما همهچیز عادی به نظر میرسید» ( هری پاتر، جلد اول، ص۸)
«… سرسرای ورودی بزرگ و کمنور عمارت را به طرزی شاهانه و باشکوه آراسته بودند و فرش نفیس و چشمگیری، بیشتر کف آن را پوشانده بود…»( هری پاتر، جلد هفتم، ص۱۲)
نوآوریهای هریپاتر و تقابل و موازات با اسطورهها
هری پاتر ژانر جادو و افسون را برای اولین بار وارد ادبیات نکرد بلکه جادو و افسون از دیرباز در پهنهی ادبیات بوده و هرازگاهی به نیاز جوامع پررنگتر شده یا در حاشیه، زندانی منطق شده. در داستانهای هزار و یک شب، در سمک عیار و در شاهنامه همهجا جادوی شرقیست.
«… گفت مرا دختری است که در سن کودکی از پیرزال جادوگری، سحر و جادو یاد گرفته،… این گوساله بازرگانزاده است که زن پدرش او را با مادرش به وسیلهی سحر و جادو به گاو و گوساله تبدیل کرده است…» (۶)
« ببوسید و شد بر زمین ناپدید کس اندر جهان این شگفتی ندید» (۷)
اما در رمانهای غرب، رمان ارباب حلقهها یا شبح اپرا از جادو و جادوگری در داستان بهره بردهاند و نمونههایی هستند که قبل از هری پاتر به عنوان شهرههای ژانر جادو و ماوراء واقعیت لقب گرفتهاند و اینکه اکثر جانوران جادویی و غریب در هری پاتر خاستگاهی پیش از خود داشتهاند : جانورانی از فرهنگ و فولکلور همهی اقوام :
« بزد پر سیمرغ و بر شد بِاَبر همی حلقه زد بر سر مرد گبر»
« زکوه اندر آمد چو ابر بهار گرفته تن زال را بر کنار» (۸)
اکثر جانوران جادویی ذکرشده در هری پاتر در کتاب جانوران خیالی بورخس آمده. اما میتوان اذعان کرد هری پاتر این ژانر را از انزوا بیرون کشیده و با پیچشهای تعلیقدار و رنگین، آن را دگرباره با شدت و حدّت مطرح کرده است و حتی به آن حواشی جالبی هم چون چوب جادوگری و معجونها و گیاهان و حیوانات جادویی افزوده (گرچه اکثر این موارد پیشینهای در ادبیات شگرف دارند).
و در بعد دیگر : هری پاتر دنیای سحروجادو و مرگ و طلسمها را به سطح ادبیات کودک و نوجوان کشاند و این درخور توجه است. در اواخر جلد هفتم، هری پاتر به دنیای پس از مرگ پا میگذارد و با دامبلدور که مرده است ـ یا در عالمیست که متعلق به زندهها نیست ـ به گفتگو مینشیند و میگوید: «ولدمورت مرا با چوبدستی شما کشت… .»
این کار در گذشته و رمانهایی همچون پدرو پارامو و صد سال تنهایی انجام شده ولی دو تفاوت ماهوی دارند با هری پاتر : پدر و پارامو مرده است و راوی دنیای مردهها شده ولی هری پاتر به برزخ پا میگذارد (برزخی که رولینگ برای فرار از کشتن قهرمانش ـ چیزی که شاید علاقهمندان هری پاتر به او تحمیل کردند ـ به آن پرداخت). تفاوت بعد، در سطح مخاطبین این دوست : مخاطبین نوجوان و عامه برای هری پاتر و مخاطبین خاص برای پدر پارامو و صد سال تنهایی.
مبارزه با اسطورهی مرگ
مرگ در تمامی اسطورهها یعنی جدایی از وادی زندهها و فرا رفتن به دنیایی دیگر. اما در هری پاتر این اسطوره دچار دگردیسی میشود : مرگ در چندین جا شکست خورده و پا پس میکشد.
ولدمورت با اینکه چندین بار در معرض طلسم مرگبار قرار میگیرد، نمیمیرد. یا حتی خود هری پاتر و روحهایی که هنوز نمردهاند.
«…من نمیدانم چون هرگز نمردهام…» ( هری پاتر، جلد ۵، ص ۱۷)
«… اینطوری اگر بدن از بین برود و بمیرد، روح هنوز زنده باقی میماند…» ( هری پاتر، جلد ۶، ص ۲۷۶)
بازیهای واژگانی در هریپاتر
بازیهای واژگانی شامل چندین نوع هستند که خانم رولینگ از چند نمونهی آنها استفاده کرده است.
در نوع نخست، واژگان و اسامی با ویژگیهای جسمی کاراکتر ارتباط مستقیم دارند. مثل نام شریفه برای کاراکتری پاکدامن یا عنوان Mood Hard در انگلیسی که به معنای جانسخت یا سختحالت است. در هری پاتر سرپرست دانشآموزان دورمشترانگ زنیست با هیکل و پیکری تنومند که ظاهراً دورگه است : غول ـ انسان. نام این زن madam maxim است. Maxim در انگلیسی همزاد کلمهی maximom یا بیشترین و بزرگترین است. معنای لفظی این عنوان به فارسی میشود بانوی بزرگ یا بانوی غولپیکر.
در نوع دوم، اسامی با نوع گروه کاراکتر و عملکرد او رقم میخورند. مثلاً عنوان کاوهی آهنگر یا رستم دستان. در هری پاتر به عنوان نمونه اسنیپ استاد معجونسازی و جاسوس دامبلدور است در گروه مرگخوران. عنوان انگلیسیاش میشود: snape که با snake (مار) در انگلیسی شباهتهایی دارد. Snape (اسنیپ) نزدیکترین یار به ولدمورت است؛ ولدمورتی که با مارها به نوعی در اینهمانیست :
«… ولدمورت نوادهی اسلایترین بود و به مارها علاقه خاصی داشت، برای همین تصمیم گرفت نگینی را به آخرین جانپیج تبدیل کند، برای همین هم هست که آنقدر به آن مار علاقهمند است…» ( هری پاتر، جلد ششم)
یا در جلد ششم و در مغازهی شوخی برادران ویزلی، این عنوان به چشم میخورد :
You know who(به معنای شما میدانید او کیست) یا همان ولدمورت. ولی برادران ویزلی نوعی وسیلهی جادویی سرگرمکننده ساختهاند و به آن عنوان u- no- poo دادهاند که بهنوعی حالت هارمونی با هم دارند که در فارسی به ولدمورت و ضرط و ضورت معنی شده است. (۹)
در نوع سوم این ترفند، برای نامیدن شخصی یا چیزی، نوعی صفت یا خصوصیت یگانه و ویژه در فرد انتخاب شده و همان میشود عنوان شخصیت. مثل سمک عیار یا رخش بادپا. در هری پاتر مودی چشم باباقوری (mad-Eye moody)، کارآگاهیست که چشم چپ او مصنوعی و جادوییست با خاصیتی ویژه و یگانه : چشم چپ او به صورت ۱۸۰ درجه میچرخد و دیدی دورانی دارد. با این توصیف در عنوان کاراکتر، کلمهی Eye (چشم) هم ذکر شده.
در نوع چهارم استفاده از واژه یا اسم در معنای ضمنی یا در لایهی دوم معنایی شکل میگیرد. مثل اسم رعنا و فریبا برای یار بلندقد و زیبا. در هری پاتر نام اصلی ولدمورت ریدل است و Ridel در انگلیسی به معنای معما هم هست که با زندگی پر رازورمز ولدمورت ارتباط دارد. یا کاپیتان تیم هاگوارتز به نام گاب استونز gobstonse که به معنای تلویحی سنگ زمخت هم هست. در وردها و طلسمها ـ که در اغلب ترجمههای ایرانی با همان تلفظ انگلیسیشان ذکر شدهاند ـ هم این کارکرد به چشم میآید. اکثر وردها در انگلیسی معنا دارند. مثلاً ریپارو، از کلمه repair به معنای تعمیر کردن آمده و در هری پاتر وردیست که اشیا شکسته را به حال اول در میآورد، یا آکسیو: که به معنای دسترسیست.
تجمع اسطورهگانی و پیچین مدلولی در هری پاتر
هری پاتر برای اینکه خود را با واقعیت تطبیق دهد یا احساس واقعنمایی به رمانش تزریق کند و آن را جذاب سازد، از اسطورهها و کهنالگوها و باورهای اجتماعی استفاده میکند : ایستگاه « نه و سه چهارم» در لندن دارای بار معناییست و انگلیسیها اعتقاد دارند در پای ستون ایستگاه ۱۰ متروی لندن، جوانکی باشهامت خاک شده. یا از مدل آشنای خیروشر در هری پاتر استفاده شده است و هری نقطهی خیر و سفید قصه است و ولدمورت نقطهی مقابلش.
آنچه که شاید چشمگیر باشد، اینکه : هری پاتر بر دوش اسطورههای غربی نشسته است و شباهت زیادی به آنها دارد:
آیا هری پاتر به فرودو بگینز در سهگانهی ارباب حلقهها شباهتی ندارد؟ یا دامبلدور به گندالف شبیه نیست؟
«… پیرمردی آن را به تنهایی میراند. کلاه آبیرنگ نوکتیزی به سر داشت و شنل خاکستریرنگ بلندی با شال گردنی سیمگون به تن کرده بود. … ریش سفید بلندی داشت با ابروانی پرپشت که از لبه کلاهش بیرون زده بود…» (۱۰)
آیا این خصوصیات غریب به خصوصیات و ویژگیهای دامبلدور شباهتی ندارند؟
از سویی ولدمورت به سائورن کبیر (فرمانروای تاریکی در ارباب حلقهها) و به دراکولا و آقای هاید و یا شبح اپرا شباهتهای برجستهای ندارد؟ یا حتی اورکها در ارباب حلقهها به دوزخیان در هری پاتر شبیه نیستند؟
معجونی از بازیهای امروزه
اکثر شیطنتها و بازیها و حوادث هری پاتر با حوادث و جریانات روزمرهی اطراف ما در اینهمانی غیرمستقیماند. بازی کوییدویچ درعین حال که بازیایست جدید و خاص دنیای جادو، بهنوعی با بازیهای بسکتبال، فوتبال، راگبی و والیبال شباهت دارد. یعنی تمام این ورزشها چکیده شدهاند در معجون کوییدویچ. یا بانک گرینگوتز و حفاظهای امنیتی آن : آیا به سیستمهای رمزی و ضدسرقت کامپیوتری امروزهی ما شبیه نیستند؟ یا شمشیر گرینفیندور که از آن در شکستن جادوهای سیاه بزرگ استفاده میشود بازسازی همان شمشیر مرلین نیست؟
اگرچه در هفتگانهی هری پاتر با عبارتها و حوادثی مواجه میشویم که تازه و نو مینمایند اما اکثر آنها در اسطورههای اقوام و ملل ریشه دارند. نمونهی بارز آن : غیب و ظاهر شدن. آیا این جادو در فرهنگ شرقی ما نیست؟ غولهای چراغ جادو که غیب و ظاهر میشوند یا حتی طیالارض یا اسطورهی جادو در جانوران جادویی بورخس.
«…آنچه از باسیلیسک یاد میکنند نگاه کشنده و زهر قتال اوست….» (۱۱)
در هری پاتر و تالار اسرار حیوانی با همین نام و همین خصوصیات میشود پیچین تالار اسرار.
و در نهایت، شاید نوعی اینهمانی ویژهای باشد با زندگی ولدمورت و زندگی رولینگ :
ولدمورت برای فرار از مرگ هفت جانپیچ ساخته؛ اشیایی با قدمت و ارزش والا که تکهای از روحش را در آنها پوشانده و نگاه داشته تا از مرگ برهد. آیا هفت کتاب هری پاتر جانپیچهایی نیستند که جوانا کاتلین رولینگ تکهای از روحش را در آنها پنهان کرده تا در تاریخ زنده بماند؟ و هر کدام از خوانندگانِ این هفتگانه که این کتابها را در قفسهی کتابهایشان نگاه میدارند، محافظان جانپیجهای رولینگ نیستند؟
۱ـ گربهای در میان کبوترها، آگاتا کریستی، ترجمه عباس کرمیفر، انتشارات ارغوان، چاپ اول ۱۳۷۲، ص۱۱۶٫
۲ـ نقاب مرگ سرخ و هیجده داستان دیگر، ادگارآلن پو، ترجمه کاوه باسمنجی، نشر روزنه کار، چاپ اول ۱۳۷۶، ص۱۲۶٫
۳ـ همان، ص۱۵۰٫
۴ـ ساختار و تاویل متن؛ بابک احمدی، نشر مرکز، چاپ ششم، ۱۳۸۲، ص۹٫
۵ـ فرهنگ نگارهای نمادها، ذیل عنوان مار.
۶ـ هزار و یک شب، به کوشش بهرام افراسیابی، انتشارات سخن، چاپ اول ۱۳۷۸، ص ۳۵٫
۷ـ شاهنامه، ابوالقاسم فردوسی، به کوشش دکتر سعید حمیدیان، نشر قطره، ۱۳۸۱، ص ۱۶٫
۸ـ همان.
۹ـ ن. ک، هری پاتر و شاهزاده دو رگه، ترجمه محمد حسن واحد، نشر گنج عرفان، قم، چاپ اول ۱۳۸۴، ص ۱۴۳٫
۱۰ـ ارباب حلقهها، جی آر آر تالکین، ترجمه رضا علیزاده، انتشارات روزنه، چاپ اول۱۳۸۱، ص ۶۹٫
۱۱ـ کتاب موجودات خیالی، خورخه لوئیس بورخس، انتشارات آرست، چاپ اول ۱۳۷۳، ص ۵۲٫