برای آنکه وارد بحث داستاننویسی شویم و دریابیم که آثار صادق هدایت ـ یکی از پرآوازهترین داستاننویسان معاصر ایران ـ بهواقع تا چه حد برخواسته از اندیشهی مدرن بوده، لازم است ابتدا مقدمهای در باب تعریف ادبیات و داستاننویسی مدرن ذکر کنیم تا مشخص شود که یک اثر ادبی یا داستان مدرن چه ویژگیهایی دارد و هدایت تا چه حد با این سبک آشنا بوده و مدرن بودن در نوشتههایش چه نمودی دارد.
در یک نگاه جامع به تاریخ ادبیات جهان درمییابیم که همواره تفاوتهایی بین نظریهی ادبی کلاسیک و مدرن وجود دارد که این تفاوتها در داستاننویسی هم کاملاً آشکارند. دکتر کاتوزیان در این رابطه میگوید: «در دید کلاسیک مولف پیش از اثرش وجود دارد. مولف میخواند، میآموزد، تجربه میکند، رنج میبرد و در نتیجه اثرش پدید میآید. یعنی رابطه زمانی- تاریخی بین مولف و متن نوشتهاش وجود دارد که انگار مولف پدر و نوشتهاش فرزند است. امّا در دید و نظریه جدید ادبی این فاصلهی زمانی بین نویسنده و نوشته وجود ندارد» اگر نگاهی تاریخی به ادبیات در دورههای کلاسیک در سرزمینها و اعصار مختلف ـ مثلاً در یونان و روم قدیم، در ایران بعد از اسلام و در اروپای بعد از رنسانس ـ بیندازیم میبینیم نقش نویسنده و گوینده، غالب و مسلط بوده است. باری در ادبیات جدید «هم در دموکراسیهای ابتدایی اعصار قدیم و هم در دموکراسیهای پیشرفتهی معاصر شنونده و خواننده سهم به مراتب بیشتری در تکوین و تفهیم و در نتیجه نوشتن یک اثر ادبی دارند».
در اصطلاح ادبی چنانچه نویسنده و گوینده در داستان، رمان یا بهطور کلی : نوشتهی ادبی، تاثیر بیشتری داشته باشند، آن اثر خوانشیتر بوده و به ادبیات سنتی و کلاسیک نزدیکتر است و هر چه سهم خواننده در تکوین و تفهیم یک اثر بیشتر باشد، آن اثر نگارشیتر بوده و به تعاریف ادبیات مدرن پایبندتر بوده و در نتیجه اثری مدرن است.
پس از این مقدمهی کوتاه بد نیست به دستهبندی آثار هدایت در نگاه دکتر کاتوزیان که به حق نقدهای کامل و جامعی بر آثار هدایت نوشتهاند، نگاهی بیندازیم و ببینیم هر دسته از این آثار تا چه حد نگارشی بوده و با اصول داستاننویسی مدرن منطبق است.
ایشان آثار هدایت را در چهار دستهی کلی تقسیمبندی نمودهاند:
دستهی اول:
دستهی اول شامل داستانهای رئالیستی و انتقادی هدایت میشود و «طلب آمرزش» و «علویه خانم» از این جملهاند. در این سبکِ داستانهای هدایت، قضاوتی در مورد شخصیتهای داستان صورت نمیگیرد و این سبکْ داستانها تا حدود زیادی از شخص، شخصیت و آرای هدایت فاصله دارند و نویسنده کوشیده با نگاهی واقعگرایانه به شخصیتهای مخلوق خود بنگرد. در نتیجه این آثار نگارشی بوده و مدرن محسوب میشوند. در این آثارِ هدایت هیچ برنامهی سیاسی و هیچ مکتب خاصی تحقق نمییابد و اگر قضاوتی هم صورت گیرد، عمدتاً منفی ست. علویه خانم، یقبه باشی و میرزا یدالله و مشهدی شمعباز و عزیز آقا و گداعلی و دیگران، از مردمان نسبتاً محروم اجتماعاند اما آینهی تمامنمای صفات عالی نیستند. و در هر صورت نویسنده هیچ قضاوت ملموس منقدانهای نسبت به گفتار و کردار شخصیتهای این داستانها در نوشتهاش نمیکند که این خود نشان از رئالیستی بودن، نگارشی بودن و در نتیجه : مدرن بودن این آثار است.
دستهی دوم:
دستهی دوم آثار هدایت در این طبقهبندی شامل آثار ناسیونالیستی و رمانتیک او میشوند. برای مثال داستانهای «پروین دختر ساسان»، «آخرین لبخند» و «سایهی مغول» در این دسته جای میگیرند. حضور عقاید و آثار نویسنده در این آثار به شکلی ست که گاه کار به شعار دادن و حتی ناسزا گفتن میکشد. طبیعی ست که این سبکْ آثار به واسطهی متاثر بودن از افکار و عقاید نویسنده، خوانشیتر بوده و در نتیجه کلاسیک و سنتی شمرده میشوند. هر چند که بعدها وقتی اینگونه احساسات در دوران رضا شاه به تبلیغات حکومتی تبدیل شد، یک نوع نوستالژی جای امید و حرارت برای تجدد و نوسازی را میگیرد که اوج این احساسات هم در کتاب «توپ مرواری» قابل مشاهده است که در آن هدایت مخالفت خود را با ناسیونالیسم دولتیی رضا شاه به صورت واضح ابراز میکند.
به هر رو این سبک آثار هدایت با ادبیات کلاسیک متجانسترند تا ادبیات مدرن.
دستهی سوم:
دستهی سوم داستانهای هدایت از منظر آقای کاتوزیان داستانهای طنزآمیز و طنزنامههای اویند. مانند «وغوغ ساهاب»، «حاجی آقا» و «قضیه زیر بته». در این گونه از داستانهای هدایت باز هم تا حدودی نظرات و اندیشههای شخص او حضور دارند، اما ظرافت و ادبیت آنها نسبت به آثار ناسیونالیستی و رمانتیک هدایت بیشتر است. تهمایه و ماهیت این نوشتهها هم بیشتر خوانشی بوده و به مفاهیم سنتی نزدیکترند.
دستهی چهارم:
آخرین دسته از آثار هدایت، روانداستانهای اویند که مهمترین داستانهای صادق هدایت و معروفترینهایشان هم در همین دسته قرار میگیرند: «بوف کور»، «سه قطره خون»، «زنده بگور»، «مردی که نفسش را کشت»، «عروسک پشت پرده»، «هوسباز» و «فردا».
دکتر کاتوزیان در توضیح اینکه چرا نام «روانداستان» را به این سری از نوشتههای هدایت اطلاق کرده، میگوید: «نام روانداستان از این رو به این سری از نوشتههای هدایت اطلاق شده که به نحوی [ماهیت این آثار] به ذهنیات مربوط است، اعم از روانشناسی، فلسفه، هستیشناسی و متافیزیک»
از منظر دکتر کاتوزیان همچنین حضور هدایت در روانداستانهایش اساساً حضوری عاطفی و روانشناختی ست، نه عقلی و اجتماعی. یعنی این آثار بیشتر نگارشیاند تا خوانشی و در نتیجه جزو آثار مدرن به حساب میآیند، هر چند که ممکن است بیشترشان به لحاظ تکنیک به رئالیسم سنتی نزدیکتر باشند.
«بوف کور» و «سه قطره خون» را باید از نگارشیترین آثار هدایت دانست. یکی به دلیل آنکه حضور شخص هدایت در آنها حضوری عاطفی و روانشناختی ست نه عقلی، سیاسی و جامعهشناختی و دیگری به این دلیل که اسلوب و بدایع و ابزار ادبیای که در ساختار و شکل بعضی از آنها به کار رفته، معنا و مفهوم اثر را مبهمتر کرده و در نتیجه کموبیش به تعبیرهای گوناگون و حتی متضادی اعتبار میبخشند که این خود یکی دیگر از ویژگیهای آثار مدرن است و نشان از حضور تفکر مدرن در این آثار.
اگر از منظر دکتر همایون کاتوزیان نگاهی به روانداستانهای هدایت بیاندازیم، خواهیم دید «مانند تراژدیهای شکسپیر، هنگامی که اغلب روانداستانهای هدایت به پایان میرسند، یکی دو نعش روی صحنه باقی میمانند اما تفاوت این دو دقیقاً در این است که روانداستانهای هدایت تراژدی نیستند، بلکه چه با بیان رئالیستی و چه سورئالیستی و چه به اشکال دیگر، مدعی ترسیم شرایط واقعی و دائمی زندگی بشرند» که شاید همین را هم بتوان دلیلی دیگر در مدرن بودن این دسته از آثار هدایت دانست.
از جمله مشخصههای مدرن در آثار هدایت را باید در «سه قطره خون» دید. در این داستان که دارای مایههای سمبولیک و سورئالیستی نیز هست، هدایت بهطور مرتب از تکنیک عکسبرگردانی یا mirror imagery استفاده کرده است. همچنین داستان از دو بخش مرتبط با هم ساخته شده است، یعنی زندگی در زمان حال و زندگی در گذشته.
اگر بخواهیم مشخصاً راجع به تکنیک عکسبرگردانی در این داستان صحبت کنیم، میتوان گفت احمد/عباس در دارالمجانین عکسبرگردان احمد/سیاوش در بخش دوم داستان است و از این عکسبرگردانها در این دسته از آثار هدایت میتوان فراوان یافت. مثلاً راوی و پیرمرد خنزرپنزری در «بوف کور» و یا لکاته و زن اثیری در همان کتاب که هر کدام عکسبرگردان دیگری هستند.
اگر به روانداستانهای هدایت نگاهی اجمالی داشته باشیم، خواهیم دید مسائلی که در آنها مطرح میشوند، مکان و زمان نمیشناسند و در تحلیل به هیچ فرهنگ و اجتماع ویژهای محدود نیستند؛ که این میتواند نشانی دیگر از عدم حضور نویسنده در این آثار و تاکیدی بر وجود اندیشهی مدرن در این آثار باشد.
یکی دیگر از مسائل همواره مطرح در روانداستانهای هدایت مسالهی زن است که هدایت با نگاه سنتی و ایدهآلیستی به زن در نگاه مرد موافق نبود. همانطور که از شخصیتهای اصلیی زن در داستانهای او برمیآید……اجازه بدهید مثالی برایتان بزنم : زن اثیری در «بوف کور» که انسان نیست و مجسمهی در «عروسک پشت پرده»، که این یکی هم نمادی ست از زنی کامل و اسطورهای اما فاقد نمود واقعی. هدایت تمامی شخصیتهای ایدهآل زن داستانهای خود را به شکل موجوداتی خیالی میدید که محکوماند به نیستی و نابودی. وقتی راوی «بوف کور» میخواهد با لکاته ـ که عکسبرگردان زن اثیری ست ـ همبستر شود و یا به تعبیری برسد به «وصال» او، زن که خیالی ایدهآلیسیتی و موهوم بیش نبوده، در اثر ضربهی چاقویی و به شکلی کاملاً اتفاقی میمیرد. در آن دیگری، «عروسک پشت پرده»، درخشنده ـ که عکسبرگردان مجسمه و نمادِ زن ایدهآل است ـ به ضرب گلولهی مهرداد کشته میشود. میتوان اینگونه نتیجه گرفت که : هدایت به وجود عشق افلاطونی و سنتی اعتقادی نداشت و تفکر ایدهآل نسبت به معشوق و وصال به او را خیالی پوچ میخواند.
با توجه به وجود نقدهای فراوان در زمینهی تحلیل روانشناختی هدایت و اینکه شاید برخی تمایل داشتهاند که این آثار را بهسبب افسردگیهای هدایت از یک سو، و نوع نگاه او در داستانهایش به اجتماع، زن و.. از سوی دیگر، به عقدهی اودیپی ارتباط دهند، باید متذکر شوم اولاً از این رو که این مقاله کوششی ست در جهت شناخت تاثیر مدرنیته بر ادبیات ایران و نه نقدی روانکاوانه و ثانیاً به گفتهی دکتر کاتوزیان که میفرمایند: «یک اثر ادبی پیش از آنکه روانشناسی، جامعهشناسی یا هر مقولهی دیگری را بازتاب دهد، یک اثر ادبی است»، نویسنده از نقل هر بحث یا تحلیلی در این رابطه خودداری کرده و کوشیده تا صرفاً به پیدا کردن و نقل ویژگیها و خصوصیات مدرن ادبی در آثار هدایت بپردازد و وارد بحثهای روانشناسی نشود تا یک اثر ادبی را با معیارهای ادبی و مدرن بسنجد و تاثیر تفکر و ادبیات مدرن را در دیدگاه این نویسندهی معاصر برای مخاطب ایرانی آشکار کند.
در میان نقدهای گوناگونی که بر آثار هدایت و بهویژه «بوف کور» نوشته شده، برخی عقیده دارند که «بوف کور» از اندیشههای بودایی تاثیر پذیرفته. به دو دلیل : این داستان نخستین بار در هند و به دست خود نویسنده منتشر شد و دوم، تبدیل راوی داستان به پیرمرد خنزرپنزری. اما دکتر کاتوزیان در این خصوص بر این نظرند که: «از سویی مقولهی تناسخ در فرهنگهای گوناگون به چشم میخورد و گذشته از آن، نکته اساسی در آیین بودایی، تولد دوباره و پیشرفت به سوی کمال است که در نیستی محض یا نیروانا صورت میپذیرد. حال آنکه تبدیل راوی بوف کور به پیرمرد خنزرپنزری نه فقط پیشرفتی به سوی کمال نیست، بلکه عین سقوط و اضمحلال است». از این رو ایشان تعبیر و برداشت بودایی از «بوف کور» را صحیح ندانستهاند.
وجود تکنیکهای مدرن نظیر عکسبرگردانی، اتفاق افتادن داستان در دو زمان و عدم محدودیت داستان به فرهنگ و اجتماعی خاص و حتی مخالفت با شکل ایدهآلیستی و افلاطونی و سنتیی عشق به زن و… را میتوان از ویژگیهای مهم روانداستانهای هدایت دانست که هر یک به بیانی از تاثیر مدرنیته در آثار او حکایت دارند.
منبع
کتاب «صادق هدایت و مرگ نویسنده» نوشته دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان
07/12/2011, 09:26 ق.ظ
بسیار ممنون از مطلبتان. نکته ای هم در مورد بوف کور که اثری سوریال هست وجود دارد که اجازه میخواهم گذرا مطرح کنم. در خط سیر داستان که رو به جلو به نظر می رسد خریدهایی از پیرمرد خنزر پنزری انجام میگیرد. اگر واحدهای پولی که مطرف می شود را بررسی کنیم خواهیم دید که بر خلاف حرکت مفروض رو به جلو در واقع داستان پس روی دارد. در واقع روایت داستان از انتها به ابتدا ست.
05/13/2012, 09:15 ق.ظ
سپاسگزارم از دکتر کاتوزیان نقد دقیق و موشکافانه ایی بود . داستان بوف کور را بیش از چهار بار خوانده ام و هر بار به معناهای جدیدی دست پیدا کردم . امروز برخی از منتقدین معاصر را در ارتباط با این داستان به چالش کشانیده . جسارتن در تقسیم بندی ، دسته پنج را هم بنده اضافه می کنم که بوف کور شاخص ترین و بهترین آثار هدایت است . بازهم مراتب سپاس خود را بابت نقد جالب تان پذیرا باشید . متشکرم ریتا !
02/29/2016, 10:18 ق.ظ
باسلام
ممنون از پستهای خوبتون.