
اگر به آمارهایی که از کشورهای مختلف در زمینههای شاخصهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی همچون سطح رفاه اجتماعی، میزان فرهنگ عمومی، فاصلهی طبقاتی، دموکراسی و… و رتبهبندی کشورها براساس این آمارها توجه کنید، عموماً در صدر این رتبهبندیها به نامهای کشورهای منطقهی اسکاندیناوی چون سوئد، فنلاند، نروژ و دانمارک برمیخورید. «در دنیایی بهتر» محصول دانمارک است و این پیشآگاهی باید وجود داشته باشد که در دانمارک به عنوان کشوری مرفه و پیشرفته، میزان خشونت و در پی آن، جرموجنایت، پایین است. فیلم اما به همین موضوع میپردازد: خشونت، نژادپرستی و فقدان رابطههای قویی خانوادگی در کشوری چنین مدرن. واضح است که نمیتوان با تماشای این فیلم به این نتیجهی سادهانگارانه رسید که همهی آن رتبهبندیها بیارزش است و این ضدارزشهای انسانی در جوامعی با چنین مختصاتی، یک معضل بزرگ است. خشونت به هر میزان که باشد، پدیدهی مذمومی ست و در این فیلم شاهد جنس و پایداریی آن در دو محیط متفاوت هستیم. پزشک فیلم (آنتوان) در کمپ آوارگان در کشوری آفریقایی با خشونتی مواجه میشود که در بازگشت به کشورش نوع دیگری از آن را تجربه میکند. دو دنیای متفاوت و متضاد که هریک در دو سوی یک محور ایستادهاند. زندگی قبیلهای و سراسر فقر آوارگان کمپ در محیطی سوزان و بیآبوعلف در مقابل زندگی مدرن و مرفه با محیطی زیبا و چشماندازهایی سرسبز. این نشانهها زمانی عمیقتر میشوند که به جداییی پزشک از همسرش و فاصلهی آدمها در آن محیط پی میبریم. اما مفهوم محوریی فیلم نه در قالب این دو که در دو پسر نوجوان تبلورمییابد. الیاس پسر این زوج پزشک با کریستین که به تازگی به مدرسهشان آمده آشنا میشود و کریستین بنا بر جنبههای شدید واکنشی در رفتارش، خشونتهایی عجیب از خود بروز میدهد. او در واکنش به کتک خوردن خودش و آزار دیدن کریستین از سوی سوفوس، بچهی شرور و ناجنس مدرسه، (که با اندامی درشتتر از بقیه و موهایی روشن تیپ ملموسی ست) او را به شدت کتک میزند و در قبال رفتار خشونتآمیز مرد مکانیک با پدر الیاس، ماشین او را منفجر میکند! کریستین اما جنس خشونتش واکنشی ست. او به دلیل وابستگیی شدید به مادرش، حالا پس از مرگ او، پدرش را به دلیل تسلیم شدن در برابر بیماریی سخت مادر سرزنش میکند و به صراحت به او میگوید از کسانی که تسلیم میشوند متنفر است. الیاس هم جایی در اوایل فیلم به مادرش میگوید که از او متنفر است. پیرامون همسانسازی و همراه شدن الیاس با کریستین در ادامه خواهم گفت. کریستین نوجوان نمیتواند این خشم را برای همیشه با خود نگه دارد و به همین دلیل است که وقتی با رفتار خشن مرد مکانیک مواجه میشود، تصمیم میگیرد به روش خودش از او انتقام بگیرد چرا که رفتار او را نمیپسندد. او حتی در مقابل این گفتهی دروغ مادر الیاس که او موجب کشته شدن الیاس شده، خشم خود را روی سر خودش خالی میکند و تصمیم میگیرد خودکشی کند. به همین دلیل است که میتوان دریافت جنس خشونت و میزان پایداریی آن در جامعهای که کریستین با همهی نیروهای بازدارندهای چون حضور به موقع و درست پلیس و نگرانی و مراقبت فراوان والدین در آن زندگی میکند، تفاوتهای فراوانی با جنایتکاران آفریقاییی در آن کمپ آواراگان دارد. در آنجا انسانهای بالغی هستند که بنا بر محیط چنان قسیالقلب از کار درآمدهاند که سر یک شرطبندیی وقیحانه جان زنان باردار را میستانند و اتفاقاً این میزان خشونت آنچنان در محیط عقبافتادهای چون آن صحرای خشک قوام یافته که آنتوان در قبال تعبیر شنیع سردستهی جانیان آفریقایی در قبال جسد یک زن، به درک درستی از واکنش در قبال چنین خشونتی میرسد و او را به مردم خشمگین میسپارد.
روند شکلگیری رابطه الیاس و کریستین در فیلم با ظرافت شکل گرفته است. تشابه تاریخ تولد آن دو و نیز نحوهی پرداخت نماهایی که این دو به همراه والدینشان در ماشین هستند، میتواند مؤید نوعی تطبیق قرار گیرد. در این نماها در حالی که الیاس در ماشین مادرش نشسته و مشغول گفتوگو با اوست، بدون اینکه اندازهی نما تغییر کند، از صورت الیاس به صورت پدر کریستین قطع میشود که در ماشین دیگری کنار کریستین نشسته و این تمهید چند بار تکرار میشود. برخی از این ظرافتها حتی کارکردی دوگانه مییابند. یعنی هم بر نزدیکیی تدریجیی این دو دلالت دارد و هم بر تفاوتهای رفتاری آنها. مثلاً جایی که در اوایل فیلم کریستین پشت لپتاپش نشسته و مشغول یک بازیی کامپیوتریی جنگی ست، قطع میشود به الیاس که پشت لپتاپش احیاناً منتظر برقراریی تماس با پدرش در آن سوی دنیاست. و یا آن ساختمان بلند که کریستین بدون ترس بر لبهی بام آن مینشیند و قدم میزند اما الیاس از لبهی بام فاصله میگیرد و پس از مشاهدهی خوشوبش کریستین با سوفوس، (که به درستی برانگیخته شدن و ترس او از قطع رابطه با کریستین را شکل میبخشد) زمانی که کریستین او را از خود میراند، تنها به بام آن ساختمان میرود تا تصمیم مهم خود را بگیرد. و نیز میتوان جایی را به یاد آورد که پس از عذرخواهیی الیاس و کریستین و سوفوس از هم، در یک قطع هوشمندانه بلافاصله تصویر به ماشین کنترلیی کریستین پیوند میخورد که به سرعت در حال حرکت است.
گفتم که کریستین نه اهل کنش که اهل واکنش شدید خشن است و تصمیم او برای منفجر کردن ماشین مرد مکانیک منجر به فداکاریی الیاس در قبال یک مادر و فرزند میشود (که یادآور لحظههایی از «اثر پروانهای» ست). این همان لحظهای ست که کریستین را متوجه عواقب وحشتناک خشونت میکند و نقطهی پایانی بر دگرآزاریی او میشود. دیگر فیلمساز اروپایی که میتوان محور خشونت را در فیلمهای او به روشنی دریافت، میشاییل هانکه است. اما هانکه به خصوص در دو فیلم آخرش «پنهان» و «روبان سفید»، به جای روایتی هشداردهنده به روایتی روانشناسانه، درونی و مرموز از خشونت میپردازد. سوزان بیر به نقد نژادپرستی در دلِ این جامعهی مدرن میپردازد. طعنههای سوفوس و مرد مکانیک به الیاس و پدرش که سوئدی هستند، اشارهی تلخی ست به اینکه اساس بسیاری از رفتارهای خشونتآمیز در دلِ تلقیی خودبرتربینی و توهم قدرت شکل میگیرد. به موسیقیی فیلم که ساختهی یوهان سودرکویست ست هم میتوان اشاره کرد که بسیارشنیدنی ست و لحظاتی که این موسیقی همراه با تصاویری از طبیعت و انسانهای تکافتاده در آن میشود، تداعیکنندهی سهگانهی معروف ایناریتو و موسیقی گوستاوو سانتائولایا در آنهاست.
عنوان مطلب برگفتهی از متنی که کریستین در ابتدای فیلم و در مراسم ترحیم مادرش میخواند.
09/01/2011, 08:47 ب.ظ
با سلام
متن جالبی بود ولی از منظر های دیگه ای هم میشه به این اثر نگاه کرد مثل دفاع از حقوق خود و دیگران یا اصلاح جامعه بدون تلاش برای اصلاح خود