استنلی کوبریک شاید منزوی بوده باشد، سختگیر، وسواس و فیلمسازی که با دغدغههایش زنده بود. مهم آن است که همیشه در جستجوی انسان بود. جهان بینی کوبریک بدبینانه، مبهم و تاحدی پوچ گرایانه است ولی همه آثار او با زاویه های پنهانی روح آدمی ارتباط برقرار میکند. نه تنها آثار دیگر فیلمسازان را نمی توان با قدرت تخیل کوبریک مقایسه کرد بلکه هیچ یک از آثار خود کوبریک هم در اندازه بلند پروازیهای او را نداشت. او پیامبر سینما بود و رسالت داشت و با هر اثر، قدمی در به پایان بردن رسالتش بر داشت.
برای شناخت کوبریک دیدن این آخرین فیلم ضروری است. فیلم نشان می دهد که در پس ظواهر انسانها چه ذهنیات و غریزههای نهفتهای پنهان شده است. عنوان فیلم یک پارادوکس است، چشمانی که بازند ولی نمیبینند. فیلم در مورد آدمهایی است که به گونهای دیده میشوند و گونه ای دیگر هستند. دیالوگ و رنگ در این فیلم همان کار را می کند که موسیقی و تصاویر در ادیسه فضایی.
چشمان باز بسته را نمیتوان کلی بررسی کرد بلکه باید جزء به جزء و سکانس به سکانس آن را تحلیل کرد. فیلم زمانی شروع میشود که نیکول کیدمن (آلیس) پشت به دوربین، لباس سیاهش را از تن بیرون میآورد، اتاقی که او در آن قرار دارد پرده های قرمزی بر پنجرهی آن است. این سکانس را میشود اینگونه تعبیر کرد، فیلم با اولین سکانس میخواهد بگوید که درون انسانها را میبینیم، درونی که از دید دیگران پنهان است. شور هیجاناتی که بنابه مناسبات اجتماعی باید نهفته بماند. بیل از پنجره (در کنار پردههای قرمز) خیابان شلوغ نگاه میکند، او به اجتماع و شخصیت بیرونیاش بیشتر اهمیت میدهد تا درون خود و خانوادهاش. بیل دکتر است و شخصیت محترمی دارد و باید اعتماد به نفس بالایی داشته باشد. بیل دنبال کلید خانه میگردد، این خود استعارهای است که در ادامهی فیلم بیل با خانه اش ( که باید کانون ایمان و آرامش باشد) مشکل پیدا میکند، آلیس جای کلید را به او میگوید. آلیس در دستشویی به بیل میگوید که موهایش چطور است و بیل بیآنکه به او نگاه کند می گوید عالی. آلیس از اینکه بیل بدون نگاه کردن به او کلمه عالی را بر زبان میآورد ناراحت میشود. این پیش زمینهای است برای سکانسی که آنها در اتاق خواب دعوا میکنند. وقتی آنها با زیگلر و همسرش روبه رو میشوند، زمانی که بیل میخواهد با زن زیگلر روبوسی کند، آلیس در بین آنها قرار میگیرد، او به راحتی با زیگلرروبوسی میکند و بیل بعد از کمی این طرف و آن طرف کردن سرش! این سکانس نشان میدهد که بیل در رابطه برقرار کردن با زنان دچار مشکل است یا در آینده دچار مشکل میشود. این مهمانی پیشزمینهای برای مجلس عیاشی است، بیل به آلیس میگوید که در این مهمانی جز زیگلر کسی را نمیشناسد، میتوان حدس زد که بقیه مهمانها هم فقط زیگلر را میشناسند.
ژاوست مجار گیلاس آلیس را برمیدارد و مینوشد آلیس از حرکت او ناراحت نمیشود اصولاَ زنان از مردانی که نسبت به آنها بیتفاوت هستند لذت می برند. ژاوست آشکارا میخواهد آلیس را فریب دهد و از او میخواهد که به طبقه بالا منزل زیگلر بروند تا مجسمههایی به او نشان دهد. مجسمه هم به نقاب شباهت دارد، در واقع ژاوست میخواهد نقاب را از صورت خود و آلیس بردارد بیل به طبقه بالا رفته است تا دختری به نام مندی را که زیگلر میخواسته به او تجاوز کند، نجات دهد( بالای سر مندی تابلوی زنی است که به مندی شبیه است، مندی با تابلو فرقی ندارد، هردو بیجان هستند). قبل از اینکه بیل پیش زیگلر برود دو مانکن او را محاصره کرده بودند، این سکانس فوق العاده است، دو دختر از دو طرف دستان بیل را گرفتهاند( در این حالت آلیس او را میبیند) بیل با حلقهاش بازی میکند و آن را در انگشتانش میچرخاند، او در آینده با این حلقه و ازدواج مشکل پیدا خواهد کرد. آلیس هم حلقهاش را به ژاوست نشان میدهد. انگار میگوید متاسفم نمیتوانم و به امید دیدار تا…. شاید مجلس عیاشی.
در سکانسی قبل از سکانس دعوا هنگامی که بیل فوتبال نگاه میکند، آلیس بعد از مصرف کوکائین بحث را از دو مانکن شروع میکند. بیل هم از ژاوست می پرسد، آلیس میگوید ژاوست از من رابطه خواسته است. ( آیا این بحثها در خانه تام و نیکول بوده است؟) بیتفاوتی بیل، آلیس را عصبانی میکند. در واقع میتوان گفت آلیس از این عصبانی میشود که بیل فکر می کند فقط مردان می توانند بعد از ازدواج هم رویای رابطه با زن دیگری را در سر بپرورانند. آلیس از افسر نیروی دریایی سخن میگوید. بیل به وسیله رویای آلیس با واقعیت روبرو می شود، چشمانی که باز بودند و نمیدیدند ولی چشمانِ رویا همیشه میبینند. گفتگوی آن دو با زنگ تلفن قطع میشود. تلفنی که خبر از مرگ کسی میدهد. در فیلم مدام مرگ ورویا درهم آمیخته شده است، دو عنصری که با هم جور در نمی آید.
در خانه ماریان ناتاسون ( همان دختری که به بیل زنگ زده است ) ماسکهایی را میبینیم. در فیلم هر جا ماسکی وجود دارد، رازی فاش میشود. دختر ناگهان به بیل ابراز علاقه میکند. عشق او از کجا سرچشمه میگیرد ؟ عشقی که منجر به ازدواج نشده است. کوبریک نشان میدهد رابطه جنسی بدون عشق مثال رابطه با جسدی است که هیچ نمی گوید و هیچ نمیشنود ولی بیگمان تنها اوست که نقاب به صورت ندارد. چشمان باز بسته بیهویتی رویا و واقعیت را به نمایش میگذارد. شکستن مرز بین واقعیت و رویا نگاه بودریاری کوبریک را نشان میدهد. نور زرد خانه ماریان نمادی از مرگ و جدایی است. بیل از خانه قرمز و پر از عشقش جدا شده است و برسر بالین مرد مردهای قرار دارددرحالی که به دختر اجازه ابراز عشق میدهد با اینکه در سکانس قبل به آلیس گفته است عاشقش است. بیل در سراسر فیلم دروغ میگوید. نامزد دختر، دکتر است و تاحدی به بیل شبیه است. دعوت کردن بیل بهانهای برای ابراز علا قه بود، اما چرا او باید بر سر بالین مردهای با این عشق روبهرو شود؟! تنها مرگ است که زندگی را برای دیگران قابل باور میکند! و آنها را از رویا وعشقهای رویایی نجات میدهد. آشنایی بیل با زن روسپی، بهانه ای است برای نشان دادن این ترس است. این بار هم او با تلفن آلیس( که در هاله ای از نور آبی قرار دارد ) نمیتواند با زن دیگری ارتباط برقرار کند. دراتاق زن روسپی ( دومینو) ماسکهایی را می بینیم. در این خانهها کسی نیست که نقاب زده باشد. همه، نقابها را برداشتهاند و ما تنها در خانه بیل نقابی نمیبینیم، زیرا آنها نقابها را به صورت زدهاند.
آلیس حالا رویایش را فاش کرده است او دیگر چیزی را مخفی نمیکند پس در نور آبی (صداقت ) قرار میگیرد. او اگر خیانت کرده یا نکرده ، یا در آن مهمانی بوده است یا نبوده، مهم نیست، مهم آن است که او دروغ نمیگوید و نقابش را برداشته است. زمانی که بیل در مقابل آلیس گریه میکند و میگوید: من همه چیز را به تو میگویم همراه آلیس در نور آبی قرار میگیرد اما کوبریک اعتراف او را نشان نمیدهد و معلوم نیست دروغ گفته یا راست، پس در سکانس بعدی باز در نور قرمز قرار میگیرد. قبل از اینکه بیل به خانه دومینو برود در خیابان پرسه میزند، در میان انواع زرق وبرق های مغازه ها قرار گیرد و همچنان در فکر آلیس وافسر است، او با چشمان باز رویای همسرش را می بیند در حالی که با این چشمان باید واقعیت را دید. او در پیاده رو زن ومردی را در آعوش هم میبیند، آنها نقابی بر چهره ندارند، این سکانس و صحنه ای ای که عده ای جوان او را اذیت میکنند، تلنگری ست به روان در هم ریخته بیل. انگار تمام جهان هستی از روان آدمی متلک است فقط خودش از خود بیخبر است. درِ خانه دومینو به رنگ آبی است و جلو خانه او یک کالسکه است. آبی نشان از پاکی دومینو میدهد، پاکی ربطی به کاری که او میکند ندارد، او ماسکی بر چهره ندارد. در اتاق خواب او تعدادی ماسک میبینیم. دومینو ماسک را از چهره برداشته است. همه میدانند که او یک روسپی است. کالسکه نشان از خانواده است که جلو خانه یک روسپی قرار دارد. خانواده بیل از درون او بیرون انداخته شده است و همچنین خانواده از خانه دومینو هم بیرون انداخته شده است. لباس دومینو هم تقریبا حالتی از آبی و قرمز دارد. بیل با تلفن آلیس به خود میآید، باز رابطهای دیگر نیمه کاره رها میشود. بیل به دومینو دروغ نمیگوید ( می گوید که پشت خط آلیس است)، انگار او فقط به افرادی دروغ می گوید که نسبت به آنها تعهد دارد.
بیل با اینهمه دغدغه به سراغ نیک میرود و مدام برای نوازندگان کف می زند. او میخواهد همه جا برود، جز خانه. او یک فراری است. بیل عادت کرده است از واقعیت بگریزد. اگر آلیس به واقعیت عادت نکرده بود، چرا رویای افسر را می بیند؟ کافه سراسر نور قرمز است. نیک در مجلسی با چشمان بسته مینوازد، ناخودآگاه بیل او را به سوی مجلس متمایل میکند. صدای تلفن، گفتگوی آنها را قطع میکند مثل مهمانی زیگلر. رمز ورود به نیک داده میشود، انگار آنها را میبینند. دوربین جانشین آن شخص یا اشخاص است که آنها را میبینند. اسم شب فیدلو است به معنای وفاداری.
روی در و دیوار کافه نوشته شده است “راههای خروج بی بازگشت است”. تا بیل را مطلع کند که تو چنین خبری را میشنوی و دیگر هرگز این خبر را فراموش نمیکنی. میتوان از این سکانس به بعد را رویای بیل دانست او در واقعیت نتوانست انتقام بگیرد پس به رویا پناه می برد. بیل در پایان فیلم میگوید : رویا همیشه رویا نیست. بیل به اسم شب می خندد. او به چه چیز می خندد؟ به کلمه وفاداری یا به وفاداری بین خودش و آلیس ؟
اسم مغازهای که بیل باید در آنجا لباس بخرد، رنگینکمان است. درمهمانی زیگلر دو مانکن به بیل میگویند: “میخواهیم جایی برویم که رنگینکمان تمام شود”. رنگینکمان رنگهای متفاوتی را در خود دارد. تمام شدن رنگین کمان نمادی است از نبودن رنگ و تظاهر، نمادی از برداشتن نقاب. آنها میخواستند با بیل رابطه داشته باشند، پردهای بین آنها نمیماند. در مغازه مرد پردهای وجود ندارد و او دخترش را میفروشد. میلیچ از بیل میپرسد، آیا نمیخواهی دلقک یا دزد یا افسر باشید؟ کوبریک زیرکانه این اسمها را انتخاب کرده است. دزد و دلقک ماسک به چهره دارند و افسر در رویای آلیس بوده است. مجلس عیاشی جلوهای بهشتگونه و در عین حال به وسیله نور قرمز، فضایی جهنمی پیدا کرده است. اینکه بیل باید برای خروج رمز خانه را بداند وگرنه نمیتواند خارج شود ما را یاد جملهای که روی دیوار کافه نوشته بود، میاندازد که همه راههای خروج بیبازگشت است. بیل به خانه بازمیگردد، آلیس کابوس وحشتناکی دیده است. او مجلسی را که بیل در آن بوده است در خواب دیده است. آیا فرقی بین رویاهای ما و واقعیت وجود دارد؟
بیل در روزنامه میخواند که “خوش شانسی که هنوز زندهای”. بیل متوجه میشود که دومینو ایدز دارد. با ماریان نمیتواند تماس داشته باشد. بیل بالای جنازه دختر رود و دستش را روی بدن او قرار می دهد. او بالای جنازه پدر ماریان هم همین کار را کرد، انگار می خواهد حتی برای یک بار هم واقعیت را لمس کند. بیل به خانه زیگلر میرود، به خانه باز میگردد و ماسک را پهلوی آلیس خوابیدهاش می بیند، وجود نقاب حالتی سورئال به فیلم می دهد، آیا اصلا ماسکی گم شده است و یا همچون رمز خانه اصلا وجود ندارد؟ آیا آلیس هم در آن مهمانی بوده است یا آن شب فقط رویا دیده است. بیل میگوید همه چیز را برایت تعریف میکنم، ولی کوبریک اعتراف او را نشان نمی دهد. آیا امکان دارد بیل دوباره دروغ گفته باشد؟ آنها فردا برای خرید کریسمس به بیرون میروند و زندگی ادامه دارد، این ادامه دادن زندگی باعث فراوشی شود و همین فراموشی است که انسان را زنده نگه میدارد.
استنلی کوبریک همیشه در پایان اثرش، فیلم را به ابتدا برمیگرداند. آلیس از آمیزش صحبت میکند که بیشتر از هر چیزی به آن نیاز دارند حتی بیش از صحبت کردن درباره ی مشکلاتشان. دوباره میخواهند چشمان بازشان را بسته بپندارند. در حالیکه چشمان رویا همیشه میبینند!
10/09/2010, 01:02 ب.ظ
دختری به نام مندی را که زیگلر میخواسته به او تجاوز کند، نجات دهد…
آلیس بعد از مصرف کوکائین بحث را از دو مانکن شروع میکند. …
بیل با اینهمه دغدغه به سراغ نیک میرود و مدام برای نوازندگان کف می زند.
به نظرم شما قبل از اینکه راجع به فیلم نقد بنویسید آن را چند بار ببینید و اگر با زبان انگلیسی خیلی آشنایی ندارید ، نسخه زیرنویس دار آن را پیدا کنید
07/25/2011, 11:30 ق.ظ
نقد جالب ولی نا کاملی بود
شما جملات زیگلر در ته فیلم را ندیده گرفتید دوم در کجای امریکا برای ورود به پارتی کسی رو می کشند در فیلم دوتا قتل انجام میشود سوم اگردر مجلس دقت کرده باشید هرکس ماسک متفاوتی زده باتوجه به وسواسی بودن کوبریک این معنای عمیقی داره اگر دفعه اول دقت کرده باشید ماسکها اروم بود ولی دفعه بعد نه چرا
اصولاباید اون مناسک عجیب رخ داده باشه اون اهنگ های عجیب وفضا سازی بی معنی نیست
09/09/2011, 05:36 ب.ظ
خوشم میاد ملت همه فیلم رو دیدند