این یادداشت سعی می کند به بررسی محتوایی سریال ملکوت بپردازدو بررسی فحوایی سریال ملکوت دلیلی بر زیر سئوال بردن قدرت تکنیکی کارگردان آن نیست ،آنقدر میزانسن ها و دکوپاژهای غیر متعارف از محمدرضا آهنج دیدیم و حسرت خوردیم که چرا چنین افراد مسلطی در سینما کمتر حضور دارند و بعد از آن باید فرشاد گل سفیدی تصویربردار این سریال را ستود .شاید در این یادداشت آنکه بیشتر مورد سئوال قرار می گیرد علیرضا افخمی مشاور سریال است که به نوعی پرچمدار و حامی ساخت چنین آثاری است .
قبل از نوشتن درباره ضرورت آثار معناگرا در سیما و کنکاش در مورد سریال ملکوت ذکر یک نکته در مورد مشکلات نحوه انتخاب بازیگران این سریال منطبق بر داده های زمانی خود روایت را بدون توضیح هیچ مقدمه ای ذکر می کنم .
در این سریال با چند کاراکتر اصلی سروکار داریم .اولین کاراکتر «حاج فتاح سلطانی» است که طبق اصل روایت دقیقا چهل سال قبل از همسرش جداشده و مقارن با همان زمان به فاصله کمی با آفاق ازدواج کرده است .در آن دوره «شریفه سلطانی» ،« سهراب نیکزاد» را باردار بوده و از « فتاح سلطانی» جدا شده است . پس طبیعتا سهراب در اولین سال وصلت فتاح و شریفه به دنیا آمده است . فتاح در حین طلاق شریفه با آفاق ازدواج می کند واگر فتاح و آفاق در اولین سال زندگی مشترکشان صاحب فرزند شده باشند که همانا خسرو است .یک مقایسه تطبیقی میان سن خسرو و دکتر سهراب نیکزاد یک عیب بزرگ را عیان می کند ، نیکزاد باید چهل ساله باشد و خسرو سلطانی دیگر فرزند حاج فتاح از او کوچکتر باشد.اما دقیق تر که نگاه می کنیم ایرج نوذری با همان شمایل تصویر شده در سریال مردی بالای چهل و پنج سال است که منطقا به لحاظ ظاهری بزرگتراز سهراب نیکزاد است و منطبق بر داده های روایت خسرو باید حداقل یکسال کوچکتر از سهراب برادر ناتنی اش باشد اما این گونه نیست . سیما، خواهر خسرو باید از نیکزاد و خسرو کوچکتر باشد و فرض بر اینکه او در سال دوم ازدواج فتاح به دنیا آمده باشد باید نقش او را زنی بازی کند که تقریبا ۳۸ به نظر آید .اما در گزینش اشتباه غیر منطقی رخ داده ، نه تنها ایرج نوذری از علی دهکردی بزرگ تر به نظر می رسد ، بلکه سیما ( فریبا متخصص) نیز باید از سهراب کوچکتر به نظر آید. این ناهمخوانی در تعریف روایت ها و وقایع نشان می دهد که عوامل این سریال در انتخاب بازیگران و رعایت قاعده سنی اشان منطبق بر داستان دچار خطا شده اند .
نکته دیگر اینکه چهل سال قبل هیچ عکس سه درچهار رنگی در ایران نبوده که در سریال شاهد آن هستیم و به وضوح می بینیم که عکس شناسنامه فتاح سلطانی کاملا رنگی است .
اگر قسمت اول سریال را خاطرتان باشد حاج فتاح زمانیکه به خانه می رسد هنوز خورشید غروب نکرده و آسمان کاملا روشن تقریبا شبیه حوالی ظهر است اما به محض آنکه فتاح به منزل می رسد سفره افطاری پهن است ،هیچ کس در خانه نیست واذان می گویند، زمانیکه با فرشته مامور از خانه خارج می شود کماکان آسمان روشن است و عدم رعایت راکورد زمانی تصاویر و انطباق نداشتن آن با فضای آنچه تعریف می شود ، چقدرتماشاگر متعجب از مرگ فتاح و درگیر داستان را دلزده می کند.
قبل از توضیحات مبسوط درباره آثار معناگرا خواستم اشاره کنم که در فرم ساخت آثار معناگرا چه میزان کم دقتی ازمنظر تکنیکی وجود دارد، چه برسد به اینکه از منظر تماتیک و فحوایی دقت نظردر آن یافت شود .
برای ساخت آثار معناگرا و پرهیز از شعار زدگی ، معلق نماندن میان فعلیت و قطعیت معناو القای مفاهیم، فیلمسازان و فیلمنامه نویسان گویا اهمیت یک موضوع بسیار مهم را فراموش کرده اند.مفاهیم آسمانی که ازطریق وحی به انسان ها منتقل شده و به صورت مکتوب در قرآن و سیره اهل بیت موجود است ، بیننده تلویزیونی تمایلی ندارد سریالی ببیند که بی واسطه حدیث و نماز خواندن برای تبلیغ تعبد نشان داده می شود .اگرکاربر بدنبال این بود که مفاهیم را به صورت منطقی و مستقیم درک کند کانال را عوض می کرد و از سخنان گوهربار آیت الله مکارم شیرازی لذت می برد یا نهایتا به آموزه های آیت الها جوادی آملی مراجعه می کرد، فرشته سرگردان سریال ملکوت همان منطق بودنش بسیار شعاری است ومی خواهد مروج اخلاق باشد ، اما نتیجه حضورش کاملا است .
ضرورت ساخت آثار معناگرا در ماه مبارک یک حکم الهی نیست وحی و آموزه های اهل بیت در قرآن و کتب حدیث موجود است .از سالیان بسیاردورا منطق و تفسیر این آموزه ها از طریق روحانیت به مردم رسیده است اما تکلیف مدیوم سیماوسینما برای انتقال این مفاهیم چیست ؟
طبیعتا مدیوم سینما و تلویزیون باید از طریق برگردان تفسیر وحی به روایت های منطقی و طی فرایندی تبدیل آن از الگوهای منطقی به الگوهای حسی عمل کند .یاد مان باشد متفکران پشت پرده غربی سالهاست در تحلیل و تبدیل همین الگوهای حسی برای انتقال مفاهیم خودشان همواره کوشیده اند، چرا که وقتی صحبت از انتقال مفاهیم در مدیوم تصویر می شود الگوهای حسی مهمترین ابزار تلقی می شوند .اما در مدیوم سیما عده ای برای اینکه کار را راحت کنند الگوهای رفتاری مذهبی را مستقیما نشان می دهند و از زحمت خود می کاهند اما به مبلغ افزوده نمی شود .
یک سریال معناگرا باید نیاز انسان به معبود را به قوای حسی مبدل سازد یا دائما تصویر الگوی نماز خواندن را نشان دهد ؟ اگر فیلمنامه نویسی بدنبال انتقال مفاهیم حسی نمی رود از رخوت اوست که ساده ترین راه را برای نشان دادن همان الگوها برمی گزیند .
پخش سریال های مناسبتی معناگرا در این چند ساله به تناوب در شبکه های مختلف ادامه دارد ، اما هیچ الگوی اسلامی در این سریال ها نیست بلکه نوعی گرته برداری مستقیم از هالیوود در آن دیده می شود که سر و ته سریال با گذاشتن یک آیه قرآن و همانطور که توضیح داده شد شعارهای شتاب زده و تصویر الگوها بدون انتقال حسی صورت می پذیرد .
برای ساخت چنین سریال هایی باید چاره ای نو اندیشید و به سراغ ساخت الگو هایی قطعی و اسلامی برویم نه اینکه برای ساخت سریالهای معناگرا به الگوهای هالیودی چنگ اندازیم .
برداشت متدهای فرنگی – هالیوودی و ترکیب آنها با فرهنگ خودی نوعی پلورالیسم فرهنگی است .
سریال ملکوت که امسال نقش معناگرا بودن را بر خود گرفته بود از چند زاویه قابل بررسی است .هر سال که فیلمی با ایده ای تازه در سینما زاده می شود به تبع آن چند فیلم و سریال با فضاسازی مشابه ساخته می شود .دموکراسی تو روز روشن برای نخستین بار برای به چالش کشیدن اندیشه گزینه معقولی – سردار ستوده – را برای به جهان باقی بردن و حسابرسی دستمایه خود قرار داد . ایده ای که نخستین بار جوئل شوماخر در سال ۱۹۹۰- مرگ جویان – در سینما مطرح کرد و پیتر جکسن در سال ۲۰۰۹ – استخوانهای دوست داشتنی – آنرا به تکامل رساند و سریال ملکوت از هر حیث تحت تاثیر این دو فیلم فرنگی خصوصا استخوانهای دوست داشتنی است و شباهت های فراوانی میان سردار ستوده دموکراسی و حاج فتاح ملکوت وجود دارد .
.پیرنگ داستانی دموکراسی عبارت است از سردار جنگی که در دوران حیات ، اطرافیان او را مستحق قطعی بهشت می دانند، اما به محض ورود به عالم بالا تقبیح می شود و برخی رفتارهای حتی معقولش او را در عالم پس از مرگ معلق می سازد .در سریال ملکوت نیز ما با حاج فتاح سلطانی آشنا می شویم که ظاهرا مرد خیر نیکوکاری است که جز خدمت به خلق خدا هیچ پیشینه ای ندارد اما زمانیکه به کما می رود به خاطر حق الناس نکوهش می شود وهمانند «سردار ستوده» دموکراسی …. مورد نکوهش قرار می گیرد .در واقع در این مورد تطبیقی فیلم و سریال شخصیت های ظاهر الصلاح همرنگ را دستمایه قرار می دهد اما تفاوت اساسی این دو اثر این است که زبان فرمی و محتوایی ملکوت ساده تر از فیلم مذبور است.
اما یک بحث جدی درباره کارکرد سریال های معناگرا وجود دارد ،تقریبا از سال ۸۳ قاسم جعفری با سریال «کمکم کن» این ستون را که یک ضرروت تولیدی در نهاد صدا وسیما است را بنیان گذاشت اما این جریان به مسیر درستی هدایت نشد . این سریال ها از شبکه های عرب زبان بسیاری پخش می شود و در کشورهای همسایه مورد استقبال قرار می گیرد اما از زمانیکه شیطان به صورت تجسم مادی پای در کادر رنگین سیما نهاد به تدریج این موضوع به بیننده مجموعه هایی همچون اغما و «او یک فرشته بود» القا شد که با سری دوزی هایی هالیوودی به سیاق وطنی مواجه هستیم .
طبق آموزه های قرآن کریم و آنچه از علمای اهل علم آموختیم این بود که که تجسم شیطان به صورت مادی امری محال و غیر ممکن است از منظر اسلام شیطان تقریبا از فرشتگان خداوند است که به عنوان کاتالیزور ایمان انسانها عمل می کند و این تجسم مادی کاملا خطاست ونوعی گرته برداری الگویی ازهالیوودی است ، هر چند که کمی بعد تر از گوشه و کنار برخی علما به این تجسم مادی معترض کردندو موضوع شیطان بایکوت شد ودست اندراکاران به سراغ عالم بالا رفتند .
حال می رسیم به ترسیم جهان باقی در سریال ملکوت . ملکوت کلاژی ناقص از جهان باقی ترسیم می کند که می تواند در اذهان عمومی و خصوصا نوجوانان تصویر معاد را بر طبق آنچه در کتب دینی و آموزشی آموخته اند را تخریب کند. بر طبق آموزه های اسلام روح بعد از خروج از جسم به جهان برزخ وارد می شود اما سریال ملکوت عالمی را میان این جهان و برزخ ترسیم کرده است با نام عالم کما یا به تعبیر خود سریال ملکوت ، ترسیم این جهان میانی خرافه محض است .
اگر قرآن را باز کنید در ابتدای سوره بقره خداوند قبل از اینکه مومنان را برپادارندگان نماز معرفی کند ایمان آورندگان به غیب می داند. پس رسانه ملی که متعلق است به تنها حکومت وارسته اسلامی در کل جهان نباید به تصویری که از غیب در ذهن ایرانیان نقش بسته لطمه زند. اگر برآورده کردن حق الناس آنقدر ساده پس از مرگ صورت پذیرد، ترس از خوردن حق الرعایا ساده میشود به امید جبران آن با کمک فرشته مامور .
برای اینکه بدانیم چقدر از همان هالیوودی که دائما تقبیحش میکنیم عقبتر هستیم به آخرین مصاحبه پیتر جکسون کارگردان تریلوژی «ارباب حلقهها» مراجعه کنید. این کارگردان در ساخت آخرین فیلم خود – استخوانهای دوست داشتی- اشاره میکند عالم برزخ را که در فیلمش ترسیم کرده تلقی وی از آموزه های قرآنی مسلمانان است. آنوقت این کارگردان هالیوودی که با دقت و ظرافت تمام فیلمی ساخته که دقیقا الگوهای حسی و انتقالیاش را از عظیم ترین منبع ایمان، قرآن، برداشت کرده است اما در کشور ما سازندگان آثار معناگرا این آموزه ها و الگوهای حسی را به صورت خام نشان میدهند و تصاویری همچون نمازخواندن، قرآن بر سر گرفتن و … همانطور که هست تصویر میشود و در این صحنه ها تنها ابزار کاربردی موسیقی است .
چند مثال کوتاه دربارهی کاربرد مو تکرار مستقیم الگوهای فرنگی: برای لحظاتی که سامان(نیما شاهرخ شاهی) را در عالم بالا می بینیم که همانند مسیح به صلیب کشیده میشود و اگر شاخ و برگ برزخی که در اطراف چشمش قرار داده شده بر روی سرش قرار میگرفت به تجسم عیسی (ع) شبیه تر میشد ، یا مثلا در صحنه ای دیگر زمانیکه حاج فتاح ایستاده و فرشته در کنار او به حالت« ذن» – شبیه مجسمه سیدارتا پیامبران بوداییان- نشسته است.
از منظر اسطوره شناسی و نمادسازی درسریال ملکوت دقت کافی لحاظ نشده که این تصاویر خلق شده است و تجسم های نمادین سریال هایی همچون ماورا الطبیعه در آن به چشم میآید یا در مورد تجسم مادی حضرت عزرائیل (ع) به قدری هالیوودی عمل شده که هیچ تفسیری نمیتوان داشت.
باشد برای سالهای آینده که معنا را در وجوه تماتیک سریالهایمان جاری کنیم و با قراردادن یک آیه شریف قرآنی در ابتدای سریال راه سادهتر را برنگزینیم تا شرمنده مالیات دهنگان در یک کشور اسلامی نباشیم .