نگاهی به سریال زیر هشت ساخته سیروس مقدم

, , ۲ دیدگاه

 

سیروس مقدم احتمالا پرکارترین کارگردان تاریخ تلویزیون ایران است و پس از سالها سریال سازی حالا با جدیدترین ساخته اش زیر هشت مهمان هرشب خانواده هاست. اولین نکته ای که در مورد زیرهشت به چشم می آید دز بالای گزندگی و خشونتی است که اگر نگوییم بی سابقه ولی در تلویزیون ایران کم سابقه است. زیر هشت قرار است روایتگر قصه آدم آس و پاسی باشد که برای فرار از بند و اثبات بی گناهیش تلاش میکند. چیزی مثلا شبیه به آثار خیابانی دهه پنجاه مانند تنگنا و کندو و برخی از فیلمهای مسعود کیمیایی که این شباهت با توجه به شیوه گفت و گو نویسی و ماجراها و رفاقتها و خیانتهایی که میبینیم غیر قابل انکاراست. اما چرا زیر هشت با تمام تلاشی که از سوی سازندگانش شده نتوانسته بهترین کار سازنده اش باشد؟ به نظر میرسد عمده مشکل سریال مربوط به فیلمنامه اش باشد. پس اول به سراغ قصه سریال میرویم:

۱-      هسته اصلی داستان آن سرقت از طلافروشی مردی متمول بنام کارخانه است که عامل سرقت یعنی عطا به خواست دختر کارخانه انجام میدهد و بعدا بیننده متوجه میشود که منیژه قصد داشته با این کار از پدرش انتقام بگیرد که چرا بعد از مرگ مادرش دوباره ازدواج کرده. میبینید؟ حتی قبل از اینکه داستان به تصویر تبدیل شود و داستانکها شروع شوند هم این انگیزه با توجه به خصوصیاتی که بعدا از منیژه میبینیم و سن و سال او به هیچوجه پذیرفتنی نیست و اینجاست که اساس قصه مشکل دارد و مابقی اتفاقات قصه هم کم و بیش باهمین شیوه الکن و ناقص پیش میروند. یعنی اساسا انگیزه کاراکترهای داستان که قاعدتا از مهمترین عوامل باورپذیری داستانند از بنیان دچار مشکل اند. نمونه دیگر را میتوانیم در خانواده خود عطا جستجو کنیم. داماد خانواده به این دلیل با مادر زنش بد است چون در مورد ازدواج او با ملیحه به دلیل اعتیادش سخت گیری کرده. خب در ادامه میبینیم که داماد خانواده به شدت عاشق خانواده اش است و برای خوشبختی آنها هر رنجی را بجان میخرد و اینجاست که باور کردن این بی رحمی برای بیننده سخت میشود.مشکل بعدی اینجاست که در بسیاری از قسمتهای سریال به همین دلیل که انگیزه های شخصیتهای قصه درست در نیامده اند شخصیتها و خصوصیتهایشان قصه را پیش نمیبرد بلکه این داستان است که برای تعلیق بیشتر شخصیتها را پیش میبردو همین باعث شده تا بیننده مثلا در مورد شخصیت عادل نتواند به قطیعت برسد که آیا با این حجم کابوس و توهمی که کارگردان به خورد بیننده میدهد عادل بخاطر مرگ نرگس دچار جنون شده یا صرفا به دنبال انتقام از عطاست؟ انگار هرجا داستان کم می آورد کارگردان سراغ توهمات عادل رفته و هرجا که باز داستان طلب کرده عادل نشانی از دیوانگی ندارد. متاسفانه اشکالها بسیار زیادند و میتوان از جاهای دیگر هم گفت که مثلا خانواده عیوضی چقدر بد و ناشیانه به پیکر قصه دوخته شده اند و امیرعلی خان عیوضی چقدر ناگهانی انگار که از قبل عطا را میشناخته به سوی عطا کشیده میشود و در چند روز چنان اطمینانی به عطا پیدا میکند که سند خانه اش (تنها داراییش) را برای آزادی عطا گرو میگذارد. یا اینکه چطور مقدم با یک مکث کلیشه ای در سالن ملاقات زندان تماشاگرش را مطمئن میکند که عطا و دختر عیوضی با هم ازدواج خواهند کرد. انگار مهم این بوده که عیوضی و عطا خاطرات رفاقتهای قدیمی و ریشه دار را برایمان زنده کنند و انگیزه و این حرفها اصلا مهم نیست. یا اینکه چطور در این همه از قسمتهای سریال پلیس موفق به دستگیری عطا نمیشود و در عوض جهان در عرض چندساعت به راحتی عطا را پیدا میکند. در چند سال اخیر همیشه با خودم میگفتم که یکی از مهمترین عوامل پربیننده بودن سریال های سیروس مقدم این است که او شناخت بسیار درستی از ریتم دارد و متاسفانه در زیر هشت به دلیل اینکه فیلمنامه برای هر اتفاق فاقد ایده های نو جذاب است این ویژگی مهم برباد رفته است. شاید اگر میشد زیرهشت را در قسمتهای کمتری تدوین کرد آن وقت شاید این مشکل تا حد زیادی برطرف میشد.

۲-      اما نقطه قوت اصلی زیر هشت به کارگردانی نسبتا پخته شده سیروس مقدم برمیگردد. سیروس مقدم اغلب عناصرش را خوب انتخاب کرده. انها را خوب کنار هم چیده و خوب هدایتشان کرده است. بازی اغلب بازیگرهای سریال خوب از آب درآمده و بازی تعدادی از انها مانند کامران تفتی در نقش منصور و بازی بازیگر نقش جهان درخشان هستند. البته در این بازیهای خوب نقصانهایی هم به چشم میخورد مثل اینکه بازی امیر جعفری در برخی سکانسها یکدست نیست و لحن گفتارش آدم را یاد سریالهای طنزی که بازی کرده می اندازد. یا اینکه بازیگر نقش آن افسر پلیس چقدر خشک و بی روح است. (مقایسه کنید این افسر را با آن افسر پلیس در کار قبلی مقدم یعنی رستگاران را با بازی خیلی خوب آرش مجیدی). همچنین تصویر برداری حالا دیگر شناسنامه دار سریال جزو مواردی است که در اغلب صحنه ها به حس و حال سریال و کنش ها و واکنشها کمک شایانی کرده و با اینکه در مواردی اغراقهایش زیادی است اما در مجموع به فضا سازی کار یاری رسانده است. کارگردان به کمک فیلمبردار و تدوین گر خوبش به خوبی توانسته در اغلب صحنه ها به خصوص صحنه های اکشن و تعقیب و گریز به معنای واقعی حادثه بسازد و این در بین سریالهای اغلب بی ارزش و بی مایه تلویزیون امتیاز کمی نیست. البته نمیتوان از فضاسازی خوب سریال گفت و از آریا عظیمی نژاد یاد نکرد که موسیقی هایش چه عمقی به هر صحنه میدهند و به راحتی میتوان به عنوان یک اثر مستقل به آنها گوش کرد و ازشان لذت برد. اما شاید بزرگترین مشکل مقدم اینجاست که توجه افراطی اش به فرم بین اثر و تماشاگرش فاصله می اندازد. بطوریکه انگار همه اش باید حواسمان به این باشد که یک گروه بزرگ مشغول کارگردانی کارهستند و این برای کارگردانی که عمدتا در مدیوم تلویزیون فعالیت میکند میتواند دردسرساز باشد.

به هر حال زیر هشت با تمام کاستی هایی که دارد به دلیل صداقتش و تلخی لمس شدنیش و تصویر نسبتا باورپذیری که از زندگی یک خلافکار نشانمان میدهد کاری شایسته توجه است و دوست داشتنش خیلی کار سختی نیست. فقط امیدوارم مقدم در کارهای بعدیش قبل از نشستن روی صندلی کارگردانی ایرادهای فیلمنامه اش را برطرف کند تا راحت تر بتوانیم به تماشای آثارش بنشینیم.

 

 

۲ دیدگاه

  1. سحره

    08/11/2010, 04:16 ب.ظ

    کاملا موافقم….
    بعضی میگن که آیینه ای از زندگی روزمره ماس اما نه واقعا این طور نیست
    دیالوگ ها خیلی سنگین بودن…هر کاراکتر که حرف میزد انگار که سالها زندگی رو تجربه کرده و تلخیشو چشیده.همچنان که این موضوع رو روسبک حرف زدن دختر امیرعلی عیوضی دیدیم!
    زاویه ی دوربین هم همش کج بود.قراره ما واکنش ها و احساسات کاراکتر رو درک کنیم مثلا؟خوب مگه ما با کسی حرف میزنیم کج میشیم؟البته این قضیه زیاده روی یه مدتی دامن گیر سینما و تلویزیون ایران شده..درست از زمان سریال های هویت و مرگ تدریجی یک رویا!

    پاسخ

ارسال دیدگاه

(*) لازم، ایمیل شما منتشر نخواهد شد