یک قطره اشک بود که در مرگ زاده شد
تاوان آن گنـاه نخستیـن که داده شد
آن زخمهای یک به یک آغشتهی جنون
بر مستی نـگاه تو افتـاد و باده شد
دردی همیشه ساکت و تبدار میکشید
رنجی که با صدای قدمهات ساده شد
لبهاش خنده میزد و دل بیقرار بود
چشمش پر از غروب و تبسم به جاده شد
پرواز بالهـای سپیدی صـداش کرد
همچون نسیم، نرم، سبک، بی اراده شد
دستی به پیش آمد و او هم در انتظار
آرام از قـطار زمـانش پیـاده شـد
08/26/2010, 11:18 ب.ظ
سلام خیلی دوست داشتم امیدوارم دردها وانتظارهای همه به بهترین وجه تسکین پیدا کنه ممنون وموفق باشی
10/18/2010, 06:33 ق.ظ
ــ دل من و این تلخی بینهایت
سرچشمهاش کجاست؟
ــ آب دریاها
سخت تلخ است، آقا.
سپاس از حس خاصی که من از شعرتون گرفتم.