آلفرد هیچکاک فقید طبق سنت رایج هالیوود معمولا خودش فیلمنامههایش را نمینوشت اما با نگاهی ساده به اکثر آثارش میتوان رگه های پررنگی از یک مولف تمام عیار را در آنها مشاهده کرد. فیلم مارنی را هم میتوان جزو آثاری دانست که مملو از نشانههای سبکی هیچکاک در پیرنگ روایت و تکنیک منحصر به فرد اوست. نمای اول فیلم یک نمای کاملا هیچکاکی است. تصویر درشت زنی با موهای مشکی از پشت سر و تاکید فراوان فیلمساز روی کیف زرد رنگی که در دست دارد. شروع قصه فیلم یعنی ماجرای سرقت از گاوصندوق شرکت استرات توسط یکی از کارمندان زن بلافاصله بیننده را به یاد یکی از بهترینهای هیچکاک یعنی روانی می اندازد. از اینجا به بعد منتظریم که دست مارنی که باز استفاده از شگرد رنگ کردن موهایش و تغییر نام او یاد آور شاهکار استاد یعنی سرگیجه است پیش مارک رو شود. اما هرچه فیلم پیش میرود بیننده به شناخت درون متلاطم مارنی کشیده میشود. زنی روان پریش که نشانههای روان پریشی او را از همان اوایل فیلم میتوان دریافت. ترسی که مارنی از رنگ قرمز دارد این فرضیه را در ذهن بیننده تقویت میکند که باید پای جنایتی قدیمی در بین باشد (چیزی شبیه به فیلم طلسم شده). نشانهها آنقدر زیاد هستند که تماشاگری که پیگیر آثار هیچکاک هست از همان اوایل فیلم متوجه باشد که در پایان فیلم باید شاهد بازگوکردن اتفاقی باشد که در زمان گذشته برای این زن رخ داده و همچنان او را آزار میدهد.
مارنی در طول زندگیش بخاطر سرقتهایی که مرتکب شده همواره در حال فرار کردن و پناه بردن به هویت جعلی و ساختگی است. او بخاطر اتفاقی که در کودکیش رخ داده و او شاهد آن بوده است از مردها متنفر است و با وجود اینکه به مرور به مارک علاقمند میشود اما از جسمیت او متنفر است و با تاکید فراوانش بر نجیب بودن به اسبها هم به شدت علاقمند است. جسم او به قدری برایش مهم است که برای خودکشی استخر را به دریا ترجیح میدهد تا خوراک ماهیها نشود. به نظر نگارنده مشکل اصلی فیلم که باعث میشود نتوانیم آن را جزو بهترینهای هیچکاک قرار دهیم این است که پایان ماجرا تا حد زیادی قابل پیش بینی است و بیننده یا از فیلمساز جلوتر است و یا حداقل همپای او پیش میرود. وقتی بیننده تمام نشانههای شخصیت مارنی یعنی ترس از رنگ قرمز و طوفان و تنفر از ارتباط جسمی از مردان را کنار هم قرار میدهد تا یک قدمی اصل ماجرا پیش میرود و به همین خاطر به اعتقاد نگارنده سکانس گره گشایی در منزل مادر مارنی آن تاثیر کوبنده ای را که از هیچکاک سراغ داریم رویمان نمیگذارد. انگار فیلمساز قصد داشته به هر طریقی که شده بیننده اش را شیرفهم کند که مطمئن باشید که مارنی از رنگ قرمز میترسد! هرچند اعتقاد دارم که میزان لذت ما از چنین فیلمی بستگی زیادی به این موضوع دارد که مارنی چندمین فیلمی است که از هیچکاک میبینیم و جلوتر بودن بیننده از فیلمساز به این دلیل است که مایههای تکرار شونده بسیاری از آثار قبلی هیچکاک در اینجا حضوری پررنگ دارند و شگردهایی از قبیل اینسرتهای ناگهانی از اشیاء و بازی کردن با تغییر چهره زن تکراری تر از آنی هستند که روی بیننده پیگیر آثار استاد تاثیر گذار باشند.
نکته دیگری که به نظرم باعث شده مارنی جزو بهترینهای هیچکاک نباشد درنیامدن رابطه مارنی و مارک است. همیشه این روابط عشقی که به نجات یکی از دو نفر میانجامد جزو عناصر مهم آثار هیچکاک بوده اند و در اینجا با شخصیت پردازی خیلی خوبی مواجه نیستیم. شخصیت مارک با توجه به نشانههایی که میبینیم و چهره بازیگرش( شان کانری) شخصیتی نیست که بتوان در نقش آدم عاشق مسلکی که میخواهد به درون مارنی پی ببرد و به او کمک کند پذیرفت و بیشتر به مردهای عیاشی شبیه است که قصد هر کاری دارد به جز کمک به مارنی. از طرفی خود کاراکتر مارنی بسیار آشفته تر و روان پریش تر از آن است که بتوانیم باور کنیم که او توانسته از چند شرکت به راحتی سرقت کند و هربار هویتش را تغییر دهد. از طرفی در فیلم با چند شخصیت زائد مانند پدر مارک طرف هستیم که بودن و نبودنشان تاثیری در قصه ندارد و به راحتی قابل حذف شدن هستند و شخصیت خواهر زن مارک هم به جز دعوت کردنش از استرات به آن مهمانی در بقیه سکانسها نقش زائدی دارد و بسیار منفعل است و میزان زمانی که به شخصیت او اختصاص داده شده تقریبا به هیچ کاری نمیآید.
اما جدای از اینها پس از چهل و شش سال که از ساختن فیلم میگذرد توانایی فیلمساز در قصه گویی همچنان فوق العاده است. میزان اطلاعاتی که در هر زمان به بیننده داده میشود به نظرم مهمترین نکتهای است که این رغبت را در تماشاگر به وجود میآورد تا آخرین دقایق پای فیلم بنشیند. فقط کاش در مورد ناراحتی های روحی مارنی فیلمساز کمی خساست به خرج میداد تا گره گشایی آخر فیلم کوبنده تر آن چیزی باشد که الان میبینیم.
به هرحال هیچکاک یکی از بزرگترین داستان گوهای تاریخ سینماست و آنقدر فیلم خوب ساخته که فیلم متوسطی مثل مارنی نتواند تاثیر چندانی روی قضاوت تاریخی ما داشته باشد.
07/21/2010, 10:28 ب.ظ
فیلم بی حس و حال و بی خاصیت دیگری از هیچکاک
درباره جمله آخر که گفته شده ((به هرحال هیچکاک یکی از بزرگترین داستان گوهای تاریخ سینماست و آنقدر فیلم خوب ساخته که فیلم متوسطی مثل مارنی نتواند تاثیر چندانی روی قضاوت تاریخی ما داشته باشد.)) باید بگویم که هیچکاک ۷۰ تا فیلم ساخته و کار شاخصی هم به نظر من تو کارنامه اش نیست و البته به نظر شما که کارهای شاهکارش(!!!!!) زیاد هست اما باید بگویم که تو هفتاد تا فیلم اگه ۵ تا فیلم خوب(اصلا آیا هیچکاک بلد بوده شاهکار بسازد؟؟؟) بسازی کار بزرگی نکردی…
07/22/2010, 01:29 ق.ظ
سلام …
با نظراتتون موافقم ، کوتاه و مفید نوشتید ، اما علاقه ی شدیدتونبه هیچکاک کمی روی قضاوتتون تاثیر گذاشته اما اون رو کور نکرده .
از نقاط ضعف فیلم به نظرم تغییر ناگهانی رنگ فیلم به قرمز است که پای مونتاژ صورت گرفته و از هیچکاک بعید به نظر می رسه .
08/03/2010, 01:55 ب.ظ
ممنون.من هیچ وقت نتونستم با پایان فیلمهای هیچکاک کنار بیام.البته به استثنا سرگیجه.
08/27/2010, 07:18 ب.ظ
فکر میکنم اینقدر از هیچکاک فیلم دیدم که به خودم اجازه بدم تا بگم :واقعا این هیچکاک اونقدر که ازش تعریف میشه بزرگ نبوده……به نظرم هیچکاک یه فیلمساز پرکار و کم محتوابود
04/08/2012, 04:17 ق.ظ
دوستان وقت خودتون با فیلمهای هیچکاک تلف نکنید شش وبش منتظر شماست .ساعت ده شبم مجموعه طنز داره
10/25/2012, 11:00 ق.ظ
وای خدای من تو که شش و بش میبینی اینجا چیکار میکنی!!!!!! هیچکاک شاهکاره
08/12/2019, 08:40 ب.ظ
سلام این که میگین شخصیت شان کانری بیشتر به مرد های عیاش میخوره بنظر من اشتباه شاید شان کانری تو بقیه ی فیلماش اینطوری ظاهر شده و لی من که بقیه ی فیلماش ندیدم تو این فیلم بنظرم مردی اومد که واقعا مارنی رو دوس داره و میخواد کمکش کنه بخصوص چون خودش در کار تربیت حیوانات بوده علاقه داره که مارنی هم به اون اعتماد کنه و بتونه رامش کنه و بتونه ازش حخمایت کنه و اینکه در کل فیلم شاید یکی دو بار با اون ارتباط داشته در حخالی که اگر مرد سو استفاده گری بود میتونس باره ا اینکار رو بکنه و درمورد مارنی گفتین با وضعی که داشته نمی تونسه مدام تغییر هویت بده در حالی که من کاملا بر عکس فکر میکنم نمی دونم تا چه حد با بیماران روانی و کسانی که در کودکی اسیب دیدن اشنایی دارین ولیبعضی از این دسته ادم ها در درون و در تنهایی دچار کمبودن و روان پریشن ولی خوب میتونن ظاهر حفظ کنن و این کار هایی که مارنی کرد غیر ممکن نبوده و حتی در دنیای واقعی کسایی هسن که بیمارن و لی بهترش انجام میدن