در یکی از مونولوگهای پیشین از مافیای ژورنالیسم ایرانی گفتم. از این که در فضای آلوده به باندگرایی رسانه های مکتوب فرهنگی مجالی برای ظهور چهره ها و بروز اندیشه های جدید وجود ندارد. در نگاه پوزیتیویستی گردانندگان این رسانه ها باید جزیی از حلقه ی اتصالشان باشی تا فرصت عرضه هنر خویش را بیابی.چرا که باز تولید کار فرهنگی و از آن جمله نویسندگی مستلزم وجود مخاطب جهت بازتاب سنجی و باز آفرینی است.اگر آفریننده یک اثر هنری توان و امکان ارائه اثرش را به مخاطب نداشته باشد در دایره ای بسته که خود و اثر ساخته اند دچار انحطاط و تسلسل خواهد شد.چیزی شبیه آنچه آئورلیانو بوئندیای صدسال تنهایی با سکه های طلا و ماهیهای طلایی دست سازش انجام می داد.
اما همانگونه که تافلر می گوید موج سوم در راه است.موجی که تمرکزگریزی، کثرتگرایی و فردگرایی با خود به همراه آورده است.در همان مونولوگ از افزایش روند پناه بردن به رسانه های سایبرنتیک گفتم.این که به دلیل تنگ بودن دایره نشریات مکتوب موجود بهترین راهبرد رفتن به سراغ رسانه های دیجیتالی است.در واقع دیجیتالیسمی که در برابر هیولای باندیسم قد علم کرده است…
امروزه در عصر سایبرنتیسم مفهوم زمان دچار شکستگی شده و از آن جدا گشته است.یا به قول دیوید هاروی مفهوم مکان در زمان ادغام گشته.یعنی فاصله جغرافیایی معنای ماهوی خویش را از دست داده و ارتباط انسانها تبدیل به عنصری فرامکانی شده است.حالا دیگر با یک sms (ببخشید پیامک!!)ساده می توان در لحظه ای به تبادل و انتقال اندیشه پرداخت.اینک شبکه جهانی ارتباطات و اطلاعات جریانی از پلورالیسم آفریده که این امکان را در اختیارتان قرار می دهد تا از آنچه در محیط پیرامونتان می گذرد آگاه گردید و خود در این اتمسفر دست به تولید آگاهی بزنید.بدیهی است چنین فضایی عرصه ظهور و بلوغ رسانه های موج سومی است.
اگر در موج اول انتقال پیام به صورت شفاهی و سینه به سینه است،در موج دوم رسانه های نوشتاری این انتقال را بر عهده می گیرند و در موج سوم رسانه های تصویری به علت سرعت ذاتی شان جایگزین رسانه های مکتوب می شوند.در واقع ما به خانه بر می گردیم اما نه برای تولید اقتصادی قرن نوزدهمی که برای تولید رسانه ای قرن بیست و یکمی و این است بازگشت همراه با بازخوانی سنت به شیوه پسامدرنیستی آن…
امروزه در حوزه فرهنگ و هنر نیز فن آوری فضای الیت محور و الیگارشی بیمار رسانه های مکتوب را شکسته و با ایجاد پدیده رسانه های مجازی (شامل سایتها و وبلاگها و…)مجالی برای تکثر شده است.اینک با حداقل امکانات و بدون دخالت چرخ دنده های بوروکراسی می توان در در کمترین زمان ممکن به اطلاع رسانی پرداخت.و این فرصت در واقع در اختیار همگان است که به طور مساوی و با هزینه ای ناچیز تریبونی برای بیان اندیشه های خویش بیابند و در صورتی که چیزی در چنته داشته باشند بتوانند در انبوهه ای بازار گونه بی نیاز به دستهای پنهان آدام اسمیتی به بقای خویش ادامه دهند.که البته این ماندن نه ماندن به هر بهایی است…
بی گمان چند صدایی ناشی از برابری فرصتها یکی از مهمترین کارکردهای این رسانه هاست.این که همگان با هر میزان و سطح از اندیشه امکان نوشتن بیابند ؛بنویسند؛ و اینکه باند و مافیایی برای جلوگیری از نشر اندیشه ها وجود ندارد.به تبع آن این برابری فرصتها موجب تغییر گفتمان در فرهنگ نگاری گشته و با جریان سیالی که می آفریند موجب زدوده شدن گرد و خاک مجیز گویی و لاپوشانی و … می گردد.
هر گاه اتفاق یا پشت پرده ای هر چقدر از جانب رسانه های رسمی و رسانه های مکتوب خود سانسورگر مورد بی توجهی قرار گیرد ،هستند رسانه هایی که با تکرار و آگراندیسمان ماجرا رسالت خویش را در امر آگاهی بخشی به افکار عمومی بر عهده گیرند.این یعنی اینکه امروزه در عصر رسانه های مجازی نمی توان خبری را از مخاطب هوشیار مدرن پنهان کرد چرا که رسانه های مجازی حتا به قیمت زندانی شدن پشت دیوار سفید فیل×ترینگ اقدام به روشنگری خواهند نمود.
حالا اگر نوشتن در رسانه های مکتوب مستلزم داشتن دستهایی قوی و مبرهن جهت امر دستمالی بوده اند این فرصت را یافته اید که با لیوان قهوه تان روی میز پشت کامپیوتر(و شاید رایانه!!) بنشینید،دقایقی وقت بگذارید و دست به تولید رسانه سایبری بزنید تا حرفهایتان را همه جهانیان مستقر در این حیاط خلوت مجازی بشنوند. بدین گونه نیاز به تشکیل لابی و به تبع آن مرشد نوازی و نیز نوچه پروی فرهنگی (که موضوع یکی از مونولوگهای بعدی ام خواهد بود) از موضوعیت خواهد افتاد.
بی تردید این تولید انبوه موجب رقابت در افزایش کیفیت خواهد شد تا موجبات جلب نظر حوزه عمومی فراهم گردد و این افزایش کیفیت موجب ایجاد فضایی روشن و بدور از هاله های فرامتنی در عرصه رسانه است.ضمنا عدم قطعیت موجود در این رسانه ها و سیالیت آنها تغییر محتوا،اصلاح مضمونی،فرمی، زبانی و… نگاشته ها را در کمترین پریود زمانی ممکن می سازد.
هر چند این تغییر پارادایم ممکن است زمانبر باشد اما محتوم است و در فرایند صیروریت خویش به مرحله ای ثباتمند(منظورم همان stable بود!!)خواهد رسید.تصور کنید اینترنت به اندازه تلویزیون یا رادیو تبدیل به رسانه ای همگانی گردد(که لاجرم چه منتظرش باشیم چه نباشیم اینگونه خواهد شد)، آن وقت روزنامه ها و رسانه های کاغذی جای خود را به رسانه های الکترونیکی مدرن و فرامدرن خواهند داد.دیگر مرکز گریزترین آدمها در دور ترین نقاط ممکن هم بدون هزینه کردن از زمان و پول خویش در زاویه تنهایی خویش نشسته و از تولید انبوه توده وار مدیای جدید بهره مند می گردند.در این فضا باید به سراغ آماده سازی ذهنی و فرهنگی افراد جامعه برای آموختن جنبه های گوناگون معنوی این رسانه ها رفت تا مانند اتومبیل سازی مان که هنوز پس از نیم قرن چشم انتظار ورود فرهنگ استفاده از ماشین نشسته است سردرگم نمانیم.
در نهایت به قول دوستم سردبیر آدم برفی ها شاید اینگونه به محیط زیست بشری هم کمک ویژه گردد؛چرا که یکی از عمده ترین حوزه های مورد بحث در پارادایم توسعه پایدار محیط زیست است و آنقدر این مساله مهم هست که در متنی کاملا فرهنگی با دغدغه هایی مدرن وارد گشته و لحظاتی به فکرمان وادارد… بگذریم؛راستی با وبلاگ و سایت و از این جور چیزها می شود شیشه های خانه را پاک کرد؟
مونولوگ روی آسفالت داغ مجموعه بحثهای دنباله دار بر رسانه و ژورنالیزم است. بخشهای پیشین را هم بخوانید و از دست ندهید (ویراستار)