نوعی دیگر از ستایش برای درباره الی

, , ۱ دیدگاه

 

 

امروز بنا دارم با خودم مصاحبه ای درباره ی درباره الی ترتیب بدهم ونظرات خود را جویا شوم. بدیهی است این مصاحبه نه در باره علی که درباره الی است.

 

_ضمن عرض سلام ، درباره الی رو دیدی؟

: آره دیدم. هنوز تو شوکشم و از این که تو جشنواره تا پاسی از صبح بیدار نموندم که ببینمش یه کم از خودم مغمومم!

_به نظر تو یه شاهکار بود تو سینمای جهان یا نقطه عطفی بود در سینمای معاصر؟

:(کمی سکوت …) البته من ایرانی هستم و بدیهی است که تو این برهه حساس زمانی !! به ایرانی بودن خودم ببالم ولی این جو زدگی روشنفکرا و اهالی هنر ایرانی رو درک نمی کنم. مبرهنه که فیلم یه فیلم مدرن با یه کارگردان بسیار چیره دسته ؛ولی اینکه شامل اون تعریفایی باشه که تو می گی باشه ، فکر کنم قضیه همون هنر نزد ایرانیان است و بس باشه…

_ آخر فیلم تو سالن سینما سیگار هم روشن کردی؟

: اولا این که این کار از خیلی لحاظهای اخلاقی و اجتماعی درست نیست ، دوم اینکه اونقدرها هم مبهوت نبودم ، هر چند یه چند دقیقه ای منو تو حالتی عجیب مث خلسه یا چنین چیزی فرو برد ، سوم اینکه سیگار چیز خوبی نیست ، چهارم اینکه من سیگاری نیستم ، پنجم اینکه سیگار روشن کردن تو سالن سینما…

_ خب بگذریم… تو که تو انتخابات بعد از جشنواره عیار ۱۴ پرویز شهبازی رو گذاشته بودی رو سرت ، حالا اگه برگردی به همون روزها ، هنوز هم عیار ۱۴ انتخاب اولته؟

:نمی شه این دو فیلمو با هم مقایسه کرد. هر کدوم ارزشهای خاص خودشونو دارن. عیار ۱۴ یه فیلمنامه قوی داره با یه داستان وسترن گونه ناکجا آبادی که شدیدا به چینش کلاسیک عناصر درام وابسته است و درباره الی یه فیلم مدرنه با ساختاری  مبتنی بر دکوپاژها و میزانسنهای بدیع و نو آورانه. الان اگه بخوام انتخاب کنم هنوز بهترین فیلمم عیار ۱۴ هستش اما بهترین کارگردانی رو باید جایزه شو بدم به فرهادی.

_بازیها چطور بود؟

: بازی آدمای نام آشنا مث شهاب حسینی و ترانه و گلشیفته در کنار آدمایی که کمتر جلوی دوربین دیده بودیمشون خوب به هم چفت وبست شده بود. پیمان معادی چیزی از شهاب حسینی کمتر نداشت و خصوصا مانی حقیقی تو نقش اون آدم نسبتا اخته خوب جا افتاده بود. گلشیفته هم بر خلاف سنتوری اینجا خیلی به دلم نشست و از اون پشتک واروهای کلامی و حرکتیش خبری نبود. بازیش منو یاد فروتن عیار ۱۴ انداخت. در مجموع بازیها خیلی خوب بود. حتا صابر ابر که یه بار دربارش گفتم که هنوز رسانه سینما رو نشناخته و فکر می کنه داره واسه کودکان و نوجوانان برنامه اجرا می کنه. اونم اینجا خیلی باور پذیر نشون داد.

_نظرت درباره پایان بندی کار چیه؟

: یه پایان خوب و پر از حرف…. اینکه اون جنازه تو سردخونه آدمو به شک میندازه که همون الیه یا نه…در حالی که واسه اون پسر که می گه نامزد الیه دیگه تموم شده و مرده و هویت جنازه اهمیتی نداره… اینکه اون چند تا خونواده داره سعی می کنن ماشینو از تو ماسه ها در بیارن درست مث خودشون و وضعیت لغزانی که توش گیر کرده بودن…

_ یه کم درباره اون صحنه پانتومیم بگو..

:……

_کجا رفتی؟ علی؟  …علی چی شدی؟….

*

درست در همین لحظه است که عنصر غایب اهمیت می یابد و درام شکل می گیرد و نیمه آرام نمایش به نیمه ای پر از تلاطم پیوند می خورد. اصلا معتقد نیستم که عصبیت ناشی از حادثه ای که رخ داده بخش دوم فیلم را ضعیف تر از نیمه آرام آن کرده باشد.

بنا ندارم دنبال علی بگردم و مثل فیلم درباره الی تازه بعد از گم شدنش در مسیر داستان به دنبال زوایای پنهان شخصیتش باشم. اما هر چه هست این سطور پایین نه تغییر پارادایم از نمایش به واقعیت که درست مثل خود فیلم دیالکتیکی میان این دوست. راستی چرا صحنه پانتومیم در نگاه اول آنقدر کشدار به نظر می رسد؟ فرهادی که حتا کوچکترین نماهای دوربین از دستش در نرفته چطور ممکن است اینقدر سردستی از کنار کش آمدن آن صحنه گذشته باشد؟ معتقدم این سکانس هم منطق خاص خودش را دارد و کلید اتصال دو نیمه فیلم به هم و رمز گشایی از ساختاری است که بین واقعیت و داستان و زندگی و نمایش در نوسان است.

علی که از متن خارج شد تازه به این فکر افتادم که او اصلا که بود و چرا تصمیم گرفتم با او مصاحبه کنم و اصلا آشنایی من با او به کجا بر می گردد و اساسا هستی این متن چگونه می تواند خودش را به یکی از آثار خوب تاریخ سینمای ایران نزدیک کند و…

می گویند از روی دو فیلم ایتالیایی وفرانسوی ساخته شده که ما متاسفانه هیچ کدامشان را ندیده ایم ( نه من و نه علی) اما هر چه هست آنقدر ایرانی شده که مخاطب متوجه این موضوع نشود. درست بر خلاف تردید که نه مناسباتش و نه آدمهایش و نه کنشهای کاراکترهایش و حتا نه دیالوگهایش هیچ کدام ایرانی نبودند و …

 

از سلسله نوشته های مونولوگ روی آسفالت داغ 

 

یک دیدگاه

ارسال دیدگاه

(*) لازم، ایمیل شما منتشر نخواهد شد