هنرمند…دولتمند

, , ۲ دیدگاه

 

بندتو کروچه می گوید انسان به محض اینکه شروع به تخیل کرد هنرمند شد و این مدتها پیش از آن بود که استدلال آغاز کند.آری هنر خیلی بیشتر و پیشتر از سیاست و تخیل بسی دور زمان تر از تعقل با انسان بوده اند و در هستی او نقش بسته اند.

هنر زاییده انسان است یا انسان محصول هنر و این هر دو پدیده اجتماعی در جهان پیرامون ما و در قالب مناسبات اجتماعی و سیاسی چگونه با هم به تعامل می نشینند؟ مارتین هایدگر هنر را آغازی می داند همدست با اهدا کردن و بنیاد نهادن که وقتی چنین آغازی وقوع یابد در تاریخ تکانی پیش می آید و تاریخ از نو آغاز می شود. پس هنر می تواند محرکی باشد در تحولات تاریخی جامعه های انسانی و زندگی اجتماعی و سیاسی افراد بشر را به صورتی دیگرگونه در آورد.

*

هنر گاه در مراودات سیاسی وجه المصالحه قرار می گیرد و گاه بیان ناگفته هاست در لباسی زیبایی شناسانه و گاه نیز به دستبوسی سیاست می رود و می شود سلاح دراماتیک مردان عرصه سلاح و میز گرد. گاه هنر یک هنرمند خرج چند صباح با فراغ بال زیستن او می شود و خرج می گردد تا تامین با خود به همراه آورد.

هیچ کداممان نمونه هایی از هنر فروخته شده به مردان قدرت و اقتدار را از یاد نبرده ایم و من تا انتهای این متن به شما قول می دهم که مصداق جایی لابلای کلماتم نخواهد یافت و هیچ انسان کمی آگاه و اندکی منصف نخواهد توانست بر این سطور تاریخ مصرف الصاق کند.

هنر در روابط اجتماعی و کنشهای متقابل میان انسانها تولید می شود و تولید هنری عرصه ای متشکل از انسانها را می طلبد که به منصه ظهور در آید و گرنه آن هنر که حاصل در پستو خزیدن باشد و جز خود  هنرمند کسی توان با آن ارتباطی حسی و زیبایی شناسانه برقرار کند که به درد لای نمور دیوار می خورد و اگر دود شود و به هوا رود هم آب از آب هستی تکان نمی خورد.

سیاست هم که هنر اداره جوامع است و فی نفسه اداره جوامع انسانی خود هنر می خواهد!! اما گذشته از این مطایبه هنر اگر سیاست را در لوای نگاه ظریف خویش بکشد توان تلطیف روابط مادی و معنوی بین جوامع را دارد و می تواند جهانی زیبا بسازد.

در حوزه مشروعیت نیز که در چهارچوب اداره جوامع نکته ای سازنده و اثرگذار است هنر با در اختیار داشتن ابزارهای خاص خویش می تواند نظامی را مشروعیت بخشد و توان نفوذ نه بر پایه قدرت که بر اساس تاثیرگذاری بر عامه مردم یک جامعه به دولتمردان ببخشد.

*

مارکوزه معتقد است هنر نمی تواند جهان را تغییر دهد اما می تواند در تغییر دادن آگاهی و انگیزه مردان و زنانی که قادرند جهان را تغییر دهند سهمی داشته باشد. در واقع اگر روح سیاست به لطافت و خیال انگیزی هنر آغشته شود به سیاستمدار قدرت نگریستن به جهان از نگاهی انسانی تر می دهد و این گونه است که جهان سیمایی انسانی تر می یابد.

حتا در جایی دیگر هربرت مارکوزه می گوید هنر همواره تصویر جهان ممکن دیگری را نقش می زند و فرا می خواند. وی معتقد است هنر تا آن اندازه «هنر برای هنر » است که در پرتو شکل زیبایی شناختی اش بتواند ابعاد سرکوب گشته و تابو شده واقعیت را افشا کند. یعنی وجوه آزادسازی را…

*

امروز در جامعه منشوری ما که به کدامین سو رفتنش در لفافه ای از ابهام درپیچیده است هنر وجهه ای حاشیه ای و پیرامونی یافته است و کمتر می توان ردپای به کار رفتن هنر و اندیشه های هنرمندانه را در مدیریتها و سیاست گذاری های کلان در آن دید.

گذشته از این درحوزه هنر برای هنر نیز نیاز به برنامه ریزی های عمیق و توجه خاص در جای جای هر آنچه هنری است احساس می شود. از سینما گرفته و ضرورت نگاههای فراخ نظرانه به آن تا موسیقی و کنسرتهای که سازهایشان تار عنکبوت بسته اند تا صنایع دستی که صانعینش دست روی دستند.و …

هر که مسئولیت اداره کشور را بر عهده گیرد چه اهل یمین باشد و چه از حوالی یسار باید تعالی جایگاه انسانی هنر را وجهه همت خویش قرار دهد و با نگاه مشفقانه به حوزه انسان محور و انسان ساز اجازه بالندگی و زایش به آن بدهد.

*

زمانی افلاطون از سپردن اداره یوتوپیایش به فلاسفه می گفت و بعدها سیاست پیشگان بر راس اداره جوامع تکیه زدند. اما اینک در این برهه حساس از تاریخ ( که ما ایرانیها سالهاست داریم توی آن دست و پا می زنیم !) شاید بد نباشد نگاه هنری و مردان عرصه هنر اداره جامعه ها را بر عهده گیرند. شاید اینگونه سیاست لباس انسانیت بپوشد و جامعه خویی نرمتر بیابد. چه می شود واقعا اگر کسی برگزیده شود که روحش با هنر آمیخته باشد و این زایشگاه زیبایی  را با وجود خویش لمس کرده باشد ؟

 

 

 

 

۲ دیدگاه

  1. گلی

    05/22/2009, 09:56 ق.ظ

    ممنون دوست عزیز … به مطلب جالبی اشاره کردی ! شاید اگر حضور هنر در جامعه ما پررنگتر بشه ، مرهمی بر زخمهای گوناگون و جانکاهش باشه ! زخمهایی که انبوهی آن ، گاهی امید بهبودی این بیمار رو زیر سوال می بره !
    شادوپیروز باشی .

    پاسخ
  2. امیر

    05/26/2009, 10:31 ق.ظ

    ممنون دوست عزیز … به مطلب جالبی اشاره کردی ! شاید اگر حضور هنر در جامعه ما پررنگتر بشه ، مرهمی بر زخمهای گوناگون و جانکاهش باشه ! زخمهایی که انبوهی آن ، گاهی امید بهبودی این بیمار رو زیر سوال می بره !
    شادوپیروز باشی
    مشکل جامعه ما گیر کردن تو حصار ایکاشها و نبایدهاست و این تنها یکی از مشکلاتشه
    هر چه قرار باشه بشه میشه
    خواست من و ما هم تا وقتی که از حد آرزو فراتر نره به هیچ دردی نمیخوره

    پاسخ

ارسال دیدگاه

(*) لازم، ایمیل شما منتشر نخواهد شد