شهرام مکری، پس از ساخت چند اثر کوتاه موفق که در میان جوانان و دوستداران سینمای مستقل غوغایی بهپا کرد، در نخستین فیلم بلندش باز هم به تجربهگرایی دست زده و این بار نیز موفق است و نتیجۀ کارش بهجرات یکی از بهترین آثاری است که در چند سال اخیر در سینمای کشورمان تولید شده است. اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر که روایتی مدرن از یک اتفاق (سرقت از یک جواهر فروشی شیک) و رابطۀ آن با تعداد زیادی کاراکتر را تعریف میکند، آن قدر در جزییات تصویری و محتواییاش بیعیب و نقص است که میتوان آن را به عنوان سندی زنده به آن دسته از فیلمسازانی نشان داد که در همین جشنوارۀ امسال تعریف درستی از سینمای مدرن و پست مدرن در ذهنشان نداشتند و تلاش میکردند ایرادهای فیلمشان را زیر این عنوان پرطمطراق بپوشانند. پرداختن به جزییات درخشان فیلم شهرام مکری مطلب مفصلی را میطلبد که در حوصلۀ این یادداشت نمیگنجد. اما اگر بخواهیم به نکتههای قابل اشارۀ فیلم اشاره کنیم باید به جنس دیالوگها و نوع نگاه شوخطبعانهای که در شخصیتپردازی تیپهای فیلم به چشم میخورد اشاره کنیم (مثل همان افسر پلیس که همدلی تماشاگر را به شدت برمیانگیزد) و یا باید یادی کنیم از نوع دیالوگنویسی محشر فیلم (همانند گفتوگوهای آن دو آدمکش در اتومبیل که کاراکترهای دنیای پست مدرن فیلمهای تارانتینو را به یاد میآورند و یا دیالوگهای رد و بدل شده میان اشکان و دکتر) و کارگردانی دقیق و سنجیدۀ مکری که در میزانسهای فوقالعادۀ بیشتر سکانسها و قطعها و جامپکاتهای درست و بهموقع خیلی از سکانسها و پلانها نمود چشمگیری دارد. مکری در پیوند میان اتفاقها و شخصیتهای پُر شمار فیلمنامهاش دقت و حوصلۀ زیادی صرف کرده و اگر بخواهیم در میان آن همه فصلهای خوب فیلم، سکانسی را به عنوان نمونه انتخاب کنیم باید به فصل پایانی آن اشاره کنیم که در جمع کردن خُرده روایتهای فیلم و تکمیل ساختار شبهدایرهایاش بسیار تاثیرگذار است و بر روح و جان تماشاگر نفوذ میکند. در حقیقت نمیتوان به آسانی از کنار ایدۀ فوقالعادۀ سجدۀ اشکان در برابر آن مجسمه و مرگ او در پای آن تمثال قدیسگونه و پیش کشیدن موضوع پیشبینی درست آن پیشگو با نام معرکهای که مکری برایش انتخاب کرده (کاراییب)، حُسن ختامی باشکوه و دوست داشتنی برای فیلمی است که تا مدتها ذهن مخاطبش را به بازی میگیرد و به او اجازه میدهد که از کشف نشانههای بسیاری که در درون خود جای داده، نهایت لذت را ببرد.
خیلی دشوار است آدم زمان نوشتن دربارۀ الی اسیر احساسات خود نشود. فیلم در خیلی جنبهها، آنقدر همه چیزش سر جای خودش است که تماشاگر نمیتواند هوشمندی و دقت و حوصلۀ اصغر فرهادی را تحسین نکند. داستان سه زوج جوان که دختری را با نام الی (ترانه علیدوستی) با خود به شمال میآورند و لحظههای سرخوشانۀ آنها با گم شدن الی به هم میریزد و به تراژدی نزدیک میمیشود، آدم را به یاد ماجرا (میکل آنجلو آنتونیونی) میاندازد. اما فرهادی با استادی و تسلط کامل بر جزییات تصویری فیلمش و دقت در روند پیشرفت فیلمنامه و خلق کاراکترهایی که تمامشان برای مخاطب ملموس و واقعی و باورپذیر هستند، دربارۀ الی را به یکی از شاهکارهای سینماییمان در یک دهۀ اخیر تبدیل کرده و بدون شک در صورت دستیابی به فرصت اکران (اگر بیجهت جلوی نمایشاش را نگیرند) فیلم جایگاهی مناسب در حافظۀ ماندگار تاریخ سینمای ایران خواهد داشت. زمانی که داستان در مسیر گمشدن الی پیش میرود و فضای قصه ملتهب میشود، برای حفظ ریتم، فیلم نیازمند نماها و پلانهای کوتاه است که کار را برای کارگردان در زمینۀ حفظ راکورد صحنه و جزییات آن مشکل میکند. اما فرهادی از این آزمون دشوار سربلند بیرون آمده و به مدد تدوین درخشان هایده صفی-یاری توانسته به یک یکدستی شگفتانگیز در نیمۀ دوم فیلمش دست پیدا کند. کار حسین جعفریان به عنوان مدیر فیلمبرداری در درخشش دربارۀ الی بر روی پرده نقش انکارناپذیری دارد. سکانس تکاندهندۀ دست و پا زدن شخصیتها در دریای خروشان برای نجات جان آرش (آن پسربچه) بیشترین تاثیرش را از فیلمبرداری جعفریان گرفته که به کارگردانی فرهادی کمک کرده است. شاید فیلمنامۀ دربارۀ الی در حد و قوارۀ اجرا و کارگردانیاش نباشد، اما همان داستان یک خطی و تعلیق نیمبندش در نیمۀ دوم فیلم (که با پیشرفت داستان به سمت پایان کمی به تفصیلگویی نزدیک میشود) باز هم یک سر و گردن از فیلمنامههای مخدوش سینمای ایران بالاتر است و این نکته را یادآور میشود که بدون پیچشهای بیمورد داستانی و تلفیق چند ماجرا بدون توانایی در جمع و جور کردنشان هم میتوان فیلمنامهای نوشت که یک فیلم را تا مرز یک اثر درخشان ارتقا دهد. اما دربارۀ الی بزرگترین تکیهگاهش روی بازیگرانی است که همه خوب انتخاب شدهاند و آنقدر خوب و درست در جلد نقش فرو رفتهاند که گویی روی پرده در حال زندگی کردن هستند. گلشیفته فراهانی فوقالعاده است. شهاب حسینی انگِ نقش احمد است و کمتر کسی فکر میکرد پیمان معادی (فیلمنامهنویس این سال-های سینمای ایران) بتواند نقش پیمان را به این خوبی و راحتی بازی کند. مریلا زارعی مثل بسیاری از نقش-آفرینیهایش عالی است و رعنا آزادیور و احمد مهرانفر و مانی حقیقی گلیم خود را از آب بیرون کشیدهاند و صابر ابر در آن چند سکانسی که در قصه میآید، آشفتگی و حیرانی کاراکتر علیرضا را به تماشاگر منتقل می-کند. اصغر فرهادی فیلم به فیلم بهتر میشود و این در مناسبات سینمای ما که فیلمسازان بهطور معمول در جریانهای فرامتنی موجود اسیر میشوند و سطح کیفی کارشان افت میکند، غنیمتی بزرگ بهشمار میآید.