خلاصه داستان : «جمال ملک» جوانی است که زندگی سختی داشته است. او سختی را به معنای واقعی کلمه در زندگیش درک کرده و حوادث زندگیش به قدری زیاد و عجیب هستند که او را که جوانی بیست و چند ساله بیشتر نیست بسیار با تجربه بار آورده است. او هرگز درس نخوانده ولی آن قدر اطلاعات عمومی دارد که بتواند در یک مسابقه تلویزیونی جایزهی بزرگ را از آن خود کند. بر اثر اتفاقی او تصمیم میگیرد در یک مسابقهی تلویزیونی معروف شرکت کند. او یکی پس از دیگری سوالات مسابقه را که رفته رفته سخت تر هم میشوند پاسخ میدهد. این مسئله شک مجری مسابقه را بر میانگیزد و زمانی هم که مجری برای امتحان جواب غلطی را به او میرساند و جمال باز هم به سوال درست جواب میدهد او را تحویل ماموران پلیس میدهد تا دلیل اصلی جواب دادن او را به همهی سوالات متوجه شود. اینجاست که کمال باید برای توجیه جوابی که به سوالات داده است یک به یک به گذشتهاش باز گردد و اتفاقی را که باعث شده است او آن اطلاعات را به دست آورد را برای مامور پلیس تعریف کند تا پلیس را مجاب کند که تقلبی انجام نداده است. جالب اینجاست که سوالات مسابقه هم بر حسب اتفاق جوری منظم شدهاند که باعث میشود اتفاقات مهم زندگی پر فراز و نشیب او یک به یک پست سر هم روایت شوند.
داستان فیلم با موضوع سرنوشت و تلاش انسان برای رسیدن به هدفی بزرگ و به ظاهر غیر ممکن می کوشد رابطهای بین سرنوشت و حق انتخاب فرد برای ساختن زندگی خود برقرار کند. هر انسانی سرنوشتی تعیین شده و از قبل مشخص شده دارد یا هر کس بسته به تلاش و پشتکار خود آیندهاش را می سازد؟ این پرسشی است که پاسخ قاطعانه ای ندارد.
جمال از همان دوران کودکی برای رسیدن به مقصود خود دست به هر کاری میزند. این موضوع به خوبی در سکانسی که در ابتدای فیلم وجود دارد نشان داده شده است. جمال برای اینکه بتواند امضایی از بازیگر محبوبش «امیتا باچان» بگیرد حاضر میشود درون چاه فاضلاب بپرد. درست بر عکس برادرش که به این بسنده میکند که از دور برای همان بازیگر ابراز علاقه کند. این شخصیت جمال در کل زندگیش با اوست و همین عامل هم باعث موفقیت اوست.. جالب اینجاست که او در کل این مدت معصومیت و درستکاری خود را حفظ میکند. اما درست بر عکس او برادرش برای دست یافتن به چیزهای ناچیز دست به کارهای خلاف میزند و از یک کودک معصوم در ابتدای فیلم به یک حیوان وحشی تبدیل میشود که برای پول آدم میکشد و سرانجام هم درون همان پولها که به کارش نمی آیند کشته میشود.
فیلم را میتوان معرفی تمام و کمالی از جامعهی هند دانست. در پس اتفاقهایی که برای شخصیت داستان اتفاق میافتد به خوبی میتوان جامعهی هند را از نظر گذراند. عشق دیوانه وار مردم هند به سینمای کشورشان، درگیریهای قومی و مذهبی که در مقاطع زمانی در هند باعث بروز فجایع بزرگی شده است و هزاران نفر مردم بی گناه به بدترین شکل ممکن کشته شدهاند، وضعیت نابسامان بخش اعظم مردم هند که در فقر و بیسوادی به سر میبرند، کودکان بی سرپرستی که معلوم نیست چه آیندهای در انتظارشان است و در جنگلی وحشی به نام جامعه سرگردان هستند و سودجویانی که از این بچهها به غیر انسانی ترین روشهای ممکن سوء استفاده میکنند و شرایط عجیب جامعهای که میتوان در آن یک شبه از یک بی خانمان به یک میلیارد تبدیل شد و یا برعکس. طرح این همه موضوع در فیلم نه تنها باعث پراکندگی اتفاقات و سردرگمی مخاطب نمیشود بلکه به بهترین حالت ممکن در کنار هم چیده شدهاند و یک کلیت منسجم را تشکیل میدهند. ریتم فیلم هم از ابتدا تا پایان یکنواخت است و هرگز در هنگام تماشای فیلم احساس خستگی نمی کنیم.
فیلمنامهی فیلم که توسط «سیمون بیوفوی» نوشته شده است اقتباسی هوشمندانه است از رمانی به همین نام از «ویکاس سوارپ». قبل از این فیلم، فیلنامهی درخشانی چون «فول مانتی» در کارنامهی این نویسنده به چشم میخورد که یک نامزدی اسکار هم برای او به ارمغان آورده است . مسئله اقتباس از رمانهای مهم و پرفروش برای سینما مسئلهی تازهای نیست ولی تعداد آثاری که از این میان خوب از آب در بیایند و بتوانند اقتباسی خوب ارائه بدهند و زیباییهای اثر اصلی را به خوبی از یک قالب هنری به قالب دیگر منتقل کنند بسیار کم است . مثلا رمان باشکوهی همچون «عشق سال های وبا» در اقتباس سینمایی اش بسیار ضعیف و بی رمق از کار در آمده اما خوشبختانه رمان «میلیونر زاغه نشین» دچار چنین سرنوشتی نشده است.
تدوین فیلم که شاید قوی ترین جنبهی فیلم هم باشد بسیار هوشمندانه انجام شده است. ترکیب اتفاقات گذشته و خاطرات شخصیت اصلی در کنار داستانی که چند ساعت قبل اتفاق افتاده که همان جریان مسابقه است و اتفاقاتی که در زمان حال فیلم به وقوع میپیوندد کاملا به جا و حساب شده است و هرگز مخاطب را سردرگم نمی کند. «کریس دیکنز» ادیتور فیلم با برقراری این هامونی شگفت انگیز بین سه داستان فیلم که به صورت موازی با هم روایت میشوند شاید یکی از بختهای اسکار این رشته باشد.موسیقی متن فیلم کاملا با داستان همخوانی دارد و هماهنگ با رخدادهای فیلم تغییر لحن پیدا میکند و تجربهی فوق العاده ای به همراه تصاویر زیبا و قابهای جسورانهی دوربین برای بیننده خود به ارمغان میآورد. بازیگران فیلم هم با وجود اینکه همگی هندی هستند نشان می دهند که اگر کارگردانی درست و حسابی و داستانی قوی در کار باشد میتوانند بازیهایی قوی و تاثیرگذار از خود ارائه دهند و از آن بازیهای کلیشهای و اغراق شده و منزجر کننده فیلمهای هندی فاصله بگیرند.
اگر بخواهیم ساختار فیلم را با چند کلمه وصف کنیم باید بگوییم: قوی، شگفت انگیز و خلاقانه. سه خصوصیتی که هر اثر هنری نیاز دارد تا به یک شاهکار تبدیل شود. این مدعا را جوایز متعدد فیلم در «گلدن گلاب» و بخت بسیار بالایش برای اسکار ثابت میکند.
«میلیونر زاغه نشین» فیلمی ست که انتظار بینندهی عادی و حرفهای سینما را به صورت غیر منتظرهای توامان برآورده میکند .
02/24/2009, 12:06 ب.ظ
که بلاخره اسکار رو هم از آن خودش کرد و به نظر من کاملا حقش بود.
03/03/2009, 08:54 ب.ظ
دمش گرم فیلم خیلی قشنگی اه انصافا جایزه اسکار حقشه
البته از هندی ها بعید بود
07/14/2014, 04:21 ب.ظ
لگام یه فیلم هندی بود که اونم اسکار گرفت
01/01/2019, 07:57 ب.ظ
سلام شاید تعجب کنید ۸ سال پیش این فیلم را تهیه کردم امروز آن را تماشا کردم خیلی خوب بود