فرض میکنیم دو نفر برای آخرین بار مینشینند روبهروی هم. محل قرار یک رستوران است. یک پارک. یک….چندان مهم نیست کجا. یکی از این دو نفر، آنکه با تصمیم به پایان دادن این رابطه خواهد آمد، زودتر میرسد. بیقرار است و ناآرام؛ فرسوده از پنجه در پنجه افکندن با تصمیمی که هنوز در اتخاذش مردد مانده (اسم او را بگذاریم تردید نزدیک به یقین؟ انتخاب با شماست).
خواندن نوشته →
عکس، فقط عکسه که میمونه ردپای گرگ حاصل آخرین نگاههای آرمان گرایانه کیمیایی به شهر و آدمهایی است که با اصولشان زندگی میکنند و با آن میمیرند. اصولی که دیگر کسی برای…
خواندن نوشته →
دوست بازیگری داشتم که تمرکز اصلی کارش در تئاتر بود و با وجود همه توانایی هایش، به ندرت و تنها برای نقش های خیلی کوتاه تله فیلم ها و سریال ها برگزیده می شد…
خواندن نوشته →
اگر کمی جوان تر بودم و زمان پخش این کارتون با دوران
خواندن نوشته →
سه رفیق بیرون از شهر به اتفاق سوار بر اسب هایشان به سوی شهر راه می افتند.
خواندن نوشته →
همیشه در زندگی و تجربه سینمایی ما فیلمهایی هستند که به یاد می مانند
خواندن نوشته →
جشنواره ی کن به ریاست مارتین اسکورسیزی در سال ۱۹۹۴ بالاخره به تردید ها پایان داد و نخل طلای کن را به کوئنتین تارانتینو جوان اهدا کرد.
خواندن نوشته →
من از دوستداران حقیقی سینمای ایتالیا هستم .سینمایی که در دوران پس از جنگ با نئو رئالیسم که به سبک ملی آن بدل شد و به کاوشهای بی پیرایه ای در حقایق اجتماعی پرداخت آثار…
خواندن نوشته →
پرویز شهبازی کم و گزیده و باوسواس حرف می زند. پرسشگر خامی که من باشم بیشتر از پاسخگوی رند و دانایی که او باشد حرف زده ام. به همین دلیل با یک گفتگو با فرمت…
خواندن نوشته →