از این پس هرماه از میان شعرهای رسیده دفترچهای از چند شعر را در قالب پی دی اف منتشر میکنیم. طبیعتا کسانی که تحمل انتظار طولانی برای نشر شعرشان را ندارند میتوانند آن را برای سایتهای دیگر بفرستند.
شعر
شعری از نادر چگینی
رو به شعر که میایستم برف میبارد
شعری از هادی بیگی
ارتفاع تو/ سنگ بزرگیست/ برای شکستن عهدی/ که من از شمال میآیم
سه شعر کوتاه از آیسا حکمت
عاشق آسمانی هستم/ که مثل مادرم/ هر روز…
شعری از پیمان طالبی
بالاترین حقیقت دنیا سیاهی است
شعری از آیسا حکمت
چراغها خاموش میشوند/ و در ارتفاع نمیدانم چند پائی از سطح ابرهاست/ که گونههایم خیس میشود
شعری از پیام فِیلی
قهوهای برای ژنرال / با کمی کافور/ و کمی مرگ
شعری از پگاه عامری
لحظهی دیدار نزدیک است اگر عاشق بمانی!
شعری از آیسا حکمت
درختها/ایستاده مرا نگاه میکنند/آغوشم اما/سپیدتر از قطبهای جهان
شعری از علیرضا نوری
خندیدنت به کبوتران همسایه میماند/وقتی که برنمیگردند/چشمهایت به روستای نزدیک شهر
دو شعر از یاسمن بهار
خانه از غرور لبریز است/ وقتی دیوارها به سایهات تکیه می زنند
شعری از مسعود فخرپور
عباسی پارک را هل میدهد/تاب میخورد و من میخوانم
شعری از سپیده مختاری
پشت سر میگذارمش آرام ، پشت لبخــندهای آجـری اش پشت آن لحظهای که له شده در «دوستت دارم» تظاهری اش میتکانم غبار شالم را ، و به…
شعری از پریسا گلی نیا
از روشن نگاه تو تا چشمهای من، فرق است بین ماه سپید و شب سیاه از دستهای خستهی من روی پلکهام تا عمق گریههای تو بر شانههای چاه تو وسعت عمیق…
دو شعر از پیام فیلی
و ناگاه … به منصور امیری شب بود شعله بود خاک بود و چوب دست تو و قاب عکس من که در هراس افشای تصویر خویش پناه میبرد به پستوی بی نگاه…
دو شعر کوتاه از آویزان نوری
آویزان نوری متولد سال ۱۹۸۱ از جوانترین شاعران زن کردستان عراق در کرکوک متولد شده است. تا کنون دو مجموعه شعر مستقل از او به چاپ رسیده است. زبان شعر آویزان نوری زبانی ست…
شعری از مسعود ضرغامیان
هیچ چیز به شوخی به من نیامده است که من از اسرارخنده باخبرم که از پشت لبها صدای خیلیها را شناخته ام هر چه شنوایی ام را پخش…
شعری از فاطمه هویدا
هنوز نعش زمین روی شانه ی شب بود که نعش دختری از آستین من رویید هزار و سیصد و شصت و تبر گذشت از من دو مار از تََََََرَک شانههای زن رویید…
ترانهای از آرمین ابراهیمی
همیشه سخته دلکندن ، واسه اونی که میمونه! کسی که رفت و رویا شد ، واسهش دلتنگی آسونه! اسیر چن تا دیوارم ، که از شبگریه لبریزه! تموم باورم اینجا ، داره…
شعری از یاسمن بهار
یک قطره اشک بود که در مرگ زاده شد تاوان آن گنـاه نخستیـن که داده شد آن زخمهای یک به یک آغشتهی جنون بر مستی نـگاه تو افتـاد و باده…
سه شعر از کروب رضایی
تابو برای بوم رنگی میسازم کلمات را در آب حل میکنم تابلویی بی صدا ساخته ام من شاعر کلمات بی رنگم قوش با آخرین دگردیسی منقارم تغییر شکل داده…