اولین دیدار ، عجیب و غیرمنتظره بود. یک برخورد ساده
داستان کوتاه
از پشت صندلی
من معمولا بیشتر روز را به مردن فکر می کنم و بعد حرف های مهدی یادم می آید.
همه چی مرتبه؟
ببخشین. می تونین روی کاناپه بشینین.
آزیتا
اون روز یه روز سرد بود. یه روز پائیز، از آن روزهایی که سگ رو می زدی بیرون نمی رفت.
از ادامه دادن
دوشنبه چرا من؟! هنوز نمی دانم. شاید به خاطر این که ۱۸ سالگی سن مناسبی تشخیص داده شده، شاید به خاطر تستهای آی کیو در دانشگاه، شاید چون بابا به عنوان بزرگترین نابغه ریاضیات قرن…
وقتی همه چیز…
: مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد. : مستقیم!
صدای فرشته ها
دو سه روزه صدای فرشته ها رو نمیشنوم… فقط انگار از دور برام دست تکون میدن!
سیمرغ بلورین
عکس از رضا کاظمی