
خلاصهی داستان: جف کاستلو، قاتل باهوش و دقیق، در یکی از مأموریتهایش توسط زنی پیانیست دیده میشود. در جریان قتلِ آخر پای کارآگاه باهوشی نیز به بازی باز میشود. کاستلو دستگیر شده اما با وجود شاهدی که برای خود دست و پا کرده و شهادت دروغ زن پیانیست آزاد میشود. پس از آزادی، کارفرما به جای پول به او گلوله میدهد. جف تصمیم میگیرد تا بازی خود را عوض کند، او کارفرمای (ارباب) خود را میکشد و در نهایت بنا به قواعدش، شجاعانه به قتلگاه میرود و کشته میشود.
سامورایی از کلمه سابورای به معنای در خدمت کسی بودن گرفته شده است. ساموراییها به اربابان محلی خود خدمت میکردند و از درجهی اجتماعی بالایی برخوردار بودند. آنها در ازای خدمتشان برنج و غذا میگرفتند و بر اساس قوانین نوشته شده در کتاب بوشیدو – به معنی آیین جنگاوری – زندگی میکردند. قوانین اصلی این کتاب خلاصه شده در هشت خصلت اخلاقی است: ۱- وفاداری (به ارباب خیانت نمیکنند) ۲- حقشناسی ۳- رشادت ۴- عدالت ۵- ادب (حتی نسبت به دشمن خود) ۶- متانت (درونگرایی) ۷- درستکاری (صداقت) ۸- شرافت.
ژان پیر ملویل در مقام فیلمنامهنویس بهشدت تحتتأثیر آیین شرقی بود. شخصیتهای درونگرا، تنها و قانونمند او طبق منش شرقیها متولد شدهاند. آنها از دردی درونی رنج میبرند که ریشهاش به اصالت وجودیشان بازمیگردد: درد انسان ماندن. قهرمانهای منفرد او با اتکا به خود و قواعد منحصربهفردشان در مسیر انسانیت میجنگند هرچند که گاهی ناکام میمانند. آنها هیچگاه برای پیروزی مبارزه نمیکنند یا لااقل تعریفشان از پیروزی با دیگران یکسان نیست. هرچند که اعتقاد داشته باشند که همیشه برندهاند.
ملویل در مقام کارگردان با ایجاد ارتباط بین این فلسفه شرقی یعنی تنهایی و درونگرایی، با سینمای اکپرسیونیستی آلمان و فیلمهای نوآر سعی در ایجاد فضایی تاریک، یکنفره و رعبآور داشت. سینمای اکسپرسیونیستی در آلمان با فیلمهایی همچون مطب دکتر کالیگاری متولد شد. این سینما برگرفته از نقاشی اکسپرسیونیستی و آثار نقاشانی همچون ادوارد مونک (نقاشی جیغ) و اغلب آثار ونگوگ بود. در این مکتب همهچیز بر مبنای اغراقنمایی چیده میشد که در برابر سبک رئالیسم (واقعگرایی) قرار میگرفت. اشکال هندسی تیز همچون مثلث، نورپردازیهای تیره و اغراقشده ابتدا در نقاشی و پس از آن در سینما رواج یافت و در ادامه نام فیلم سیاه یا همان نوآر بر آنها گذاشته شد که روایت شخصیتهای تنها، زخمخورده با دردی در گذشته و طمعکار بود که در مسیر بیبازگشت رو به زوال میرفتند. سکانس ابتدایی فیلم سامورایی به عنوان فیلمی نئونوآر نمونه یک قاب الگو اکسپرسیونیستی است. یک قاب ثابت که قهرمان فیلم همچون مردهای بر تخت آرمیده، گویی از سرنوشت خود با خبر است. دو پنجره در روبهروی قاب نورِ کمی را به اتاق آورده اما صدای باران در تلفیق با پرنده به ایجاد حس ترس کمک میکند. تعریف شخصیت از همین قاب ابتدایی آغاز میشود. جف کاستلو مردی تنهاست با دردی عمیق و تنها همدماش پرندهایست در قفس، همچون خودش!
در ادامه ویژگی تازهای از جف به مخاطب معرفی میشود: آراستگی. او در برابر آینه لباساش را بهدقت میپوشد و خود را آماده ماموریت میکند. ساموراییها برای آنکه از قشر کارگر متمایز شوند همیشه لباسهای نو و تمیز میپوشیدهاند پس این خصلت جف به منش او برمیگردد. با دقت در خصایص اخلاقی جف و مقایسه آنها با آیین ساموراییها میتوان دانست که او قانون زندگی خود را بر مبنای منش ساموراییها انتخاب کرده است. همچون آنها تنهایی زندگی میکند، به ارباب خود خدمت میکند، شجاع و خونسرد است (کافی است به سکانس سرقت اتومبیل نگاهی دقیق و موشکافانه بیندازید). و وقتی اربابش، موبلوندی را برای کشتنش میفرستد، با او که دشمنش به حساب میآید با ادب رفتار میکند.
مسیر کارآگاه و کاستلو همانند داستان شکار و شکارچی پشت سرش است. شکارچی هر چند هم باهوش باشد تابع شکل بازی و هوش شکارش حرکت میکند. برای مثال لحظهای را به خاطر بیاورید که کاستلو پس از ترمیم دست تیرخوردهی خود، باند و لوازم جراحی را در کاغذی پیچیده و در خیابان میاندازد. این اتفاق باعث میشود که پلیس از شک خود به کاستلو اطمینان بیابد. شکار دم به تله داده است؟ ظاهراً چندان حرکت هوشمندانهای نیست. اما در پشت این حرکت بهظاهر سادهلوحانه هوش بسیاری نهفته است. وجود این سکانس مؤثر از ایجاز کارگردان است. برای یک قاتل حرفهای مهم است که پلیس هنوز دارد او را تعقیب میکند و یا اینکه شکشان از روی او برداشته شده است. پس همیشه اسکناسهای تا شدهای پشت شومینه پنهان است تا سامورایی را از ورود پلیس یا هر کس دیگری به خانهاش آگاه کند. کارکرد انداختن کاغذِ بانداژهای خونی هم در راستای همین هدف در فیلم گنجانده شده است.
مهمترین خصلت در بین قانونهای سامورایی حفظ شرافت است. محال است که سامورایی شرفاش را زیر پا بگذارد، حتی اگر به قیمت جاناش تمام شود. گاهی تنها بازیگر این قوانین خود سامورایی نیست و دیگران با اعمالشان خود را شریک بازی میکنند و این اتفاق باعث ایجاد نوعی تضاد بین قوانین سامورایی میشود، به شکلی که او مجبور میشود تا برای پایمال نشدن شرف و به تبع آن انسانیتش انتخابی دشوار کند: هاراگیری یا خودکشی سامورایی.
در فیلم سامورایی زمانی که زن پیانیست کاستلو را پس از ارتکاب به جرم میبیند قواعد به هم میخورد. اما داستان به همینجا ختم نمیشود. پیانیست برای جف شهادت دروغ میدهد. پس جف به او مدیون است. اما یک سامورایی حقشناس تاب مدیون ماندن را ندارد. اوضاع از این هم پیچیدهتر میشود، ارباب از سامورایی میخواهد تا کسی را بکشد که به او مدیون است پس عدالت او هم در معرض خطر قرار میگیرد. شرایط زمانی پیچیده میشود که قانون وفاداری وارد بازی شود. سامورایی نباید به ارباب خود خیانت کند. پس چه راهی میماند که شرفاش پایمال نشود؟ پایان فیلم بیانگر تصمیم خودآگاه مردیست که شرفاش از جاناش بیشتر اهمیت دارد. مردی واقعی در دنیایی بیقانون!
سامورایی، جف کاستلو، قهرمان است و به قول خودش هیچوقت نمیبازد. این قهرمانی به درون شخصیت برمیگردد. یک قهرمان مدرن که ذاتاً بازنده نیست چون با تکیه بر قوانینش شکستناپذیر شده است. قوانینی که حتی اگر با هم متضاد شوند راهکاری شرافتمندانه درونشان نهفته است. انسان بودن سرِّ مردان ملویل است. سرّی که شکستناپذیرشان میکند: درد انسان بودن و انسان ماندن.
10/02/2015, 01:46 ب.ظ
بسیار عالی
سپاس فراوان
10/02/2015, 04:58 ب.ظ
بسیار جامع وعالی