پشت سر میگذارمش آرام ، پشت لبخــندهای آجـری اش
پشت آن لحظهای که له شده در «دوستت دارم» تظاهری اش
میتکانم غبار شالم را ، و به این نقطه میرسم که چقدر
عاشق روستایشان بــــوده ، عاشـــــق دخـــــتران چادریاش
چه عذاب آور است وقتی که یازده ســـــال تلخ طی شــــود و
او نفهــــمد حیای این زن را کــــه عقب رفته گاه روســریاش
شب به شب پرسه میشدم در او که بدست آورد مرا گاهی
وای اما چقدر ســــنگین است که ندانی دلیل دلخوریاش _
مثــــلا آن قطار تـــــهران بود که مـــن و او مســـــافرش بودیم
و یکی ناگهان نگاهــــــم کرد وســـــط سالن غــذاخوری اش
خسته ام خسته از بلندی شب کاش میشد که عاشقانه او
راز گونه به گوش من برســــــد گــاه گاهی به جای کرکری اش
من زن لــــــحظههای تاریکم کــــه در این ســـــالهای طــولانی
مثل یک شــــــعر زندگی کردم پشـــــت دیوارهای آجـــــری اش
09/18/2010, 12:48 ق.ظ
عالی بود عزیز
نرود میخ آهنین در سنگ،
پس شعر بگو و فراموش نکن که تو هویتی داری که هیچکس نمی تواند و حق ندارد آنرا از تو بگیرد.
موفق باشی.
09/22/2010, 11:09 ق.ظ
سلام شاعر بی چترو بی کلاه بارانی شب های راز گونه به …
نقاد نیستم اما همیشه یه شعر خوب،یه متن خوب، آدمو مجبور به گفتن ونوشتن میکنه-شعرتون قشنگ بود-وقتی یه شاعر خودش رو همون چیزی که هست و همون جوری که میبینه،به قلم میاره،معمولن جذاب میشه،خواه درد و خواه دُرد!..به گفته ی؛….همه ی آدما شاعرند اما….!
همیشه مانا و سربلند باشین.
10/23/2010, 12:28 ق.ظ
چقدر جنس نفهمیدن بیت سومتون تلخه… ازینکه با تسلط این ماجرا رو به شعر در آوردید خیلی لذت بردم…
11/18/2010, 09:18 ق.ظ
چه عذاب آور است وقتی که یازده ســـــال تلخ طی شــــود و
او نفهــــمد حیای این زن را کــــه عقب رفته گاه روســریاش
———————
مث همیشه دلنشین و تاثیرگذار
03/07/2011, 10:58 ب.ظ
سلام
چه عذاب آور است وقتی که یازده ســـــال تلخ طی شــــود و
او نفهــــمد حیای این زن را کــــه عقب رفته گاه روســریاش
باید بگم توی انتخاب قافیه خیلی هنرمندی به خرج دادید.
خواندم ولذت بردم
03/07/2011, 10:59 ب.ظ
سلام
چه عذاب آور است وقتی که یازده ســـــال تلخ طی شــــود و
او نفهــــمد حیای این زن را کــــه عقب رفته گاه روســریاش
باید بگم توی انتخاب قافیه خیلی هنرمندی به خرج دادید.
خواندم و لذت بردم
06/03/2011, 12:30 ب.ظ
چه عرض کنم سپیده جان !!!!!!! دل نوشته هات حکایت از سینه سوختگیها داره.
08/01/2011, 08:35 ب.ظ
معلومه خوب کیف کردی وقتی بهت میگن شعرت قشنگه چون واقعا شعرت واقعا با حال بوددددددددددددددد
10/22/2011, 12:39 ب.ظ
سلام
دل نگفته هایی بود که دلسوختگیها را نشان داشت و و و….
03/30/2012, 12:18 ق.ظ
تو
مرا به عصر حجر بر می گردانی
زمانی که آدم
چای را
با خنده حوا
شیرین می کرد
06/16/2012, 01:13 ب.ظ
هر بار که این شعر را می خانم اتفاقی در من می افتد…
09/19/2012, 07:23 ب.ظ
ای عشق همه بهانه از توست
من خاموشم واین ترانه از توست
سلام دوست عزیز خیلی قشنگ بود خیلی لذت بردم برایتان آؤزوی موفقیت میکنم خوشحال میشم که به
من سر بزنی .
10/19/2012, 11:42 ق.ظ
سلام سپیده جان.زیبا و بود و گویا.منتظر جهش بزرگ شما در عرصه شعر نو خواهم ماند.فرزاد هخامنشی
10/19/2012, 01:54 ب.ظ
من به هوای تو پریشان شدم/نوحه گر شام غریبان شدم/صورت زیبای تو را دیده ام/محو تماشای تو از جان شدم/هیچ نگفتم به زلیخای خود/سوخته دل یوسف کنعان شدم/سرخ گل از شاخه گلی چیده ام/بر گذرت ماندم و پنهان شدم/هیچ مگو از من و از کار من/دیده تو را دید و هراسان شدم/گرچه سپیده گل بی خار ماست/در چمنش سوسن و ریحان شدم/ناز لبی سرو قدی مه لقا/خیره به او ماندم و حیران شدم/گفت که فرزاد کجا رفته ای/گفتمش این قصه،پشیمان شدم. سپیده جان این سروده به نحوی تداعی معانی بود.وگر نه تو برام همان شازده کوچولوی آغوش مهربان پدری هستی که به رهگذران مشتاق زیارتش لبخند ارزانی می داشت.ارادتمند فرزاد هخامنشی